99-184

" خود هیپنوتیزم "، روشی موثر برای کاهش اضطراب وشارژ انرژی درون

منبع :‌شمارۀ 1236 نشریه پزشکی امروز

 " خود هیپنوتیزم  "، روشی موثر برای کاهش اضطراب وشارژ انرژی درون

پس از اینکه جملات تلقینی در ضمیر ناخودآگاه ثبت شد و ذهن ناخود آگاه پذیرفت که به شخص برای آرمیدگی کمک کند.

یکشنبه 12 بهمن 1399 ساعت 12:50
دکتر مهدی نوری ، FRCP

پیش ازاین در مقاله‌هایی به بیماریزایی ویروس کرونا وشرح اپیدمی و پاندمی بیماری کووید- 19 درجوامع امروزی پرداخته شد و در نوشته‌هایی نیز، با اشاره به دوران پُراسترس پساکرونا و در قرنطینه ماندن، نشان داده شد که ممکن است فشارهای روانی، آرامش بسیاری از افراد را مختل نماید وزندگی و خواب وخوراک شماری از انسان ها نیز دیگر به سامان نباشد. 

فشارهای‌روانی‌وتنیدگی می‌تواند سبب بروزاختلال‌های روانی، عاطفی، رفتاری وبسیاری از بیماری‌های روان‌تنی شود و آرام و قرار انسان را مختل نماید. بیخوابی یا بد خوابی، بدخلقی، پرخاشگری، خستگی و بی حوصلگی، اختلال در یادگیری و یادآوری، اختلال در عملکرد مغز، گیجی وحواس پرتی، افزایش وزن و چاقی، اضطراب وافسردگی را می‌توان از جمله اختلال‌هایی دانست که می‌تواند پس از یک دورۀ استرس‌زا در برخی افراد بروز نموده و زندگی روزانۀ آنها را با مشکل روبرو سازد.

در پی بروز این گونه از نشانه‌های تنیدگی، شمار زیادی از افراد برای کاستن از اضطراب و کسب آرامش و به‌سامان نمودن خواب خود ممکن است بدون نسخه یا با نسخه پزشک به مصرف داروهای خواب آور و آرام بخش، مانند باربیتورات‌ها(Barbiturates)و بنزودیازپین‌ها(Benzodiazepines) و سایر گونه‌هایی از خواب‌آورها بپردازند. بیشتر این داروها سیستم اعصاب‌مرکزی (CNS) را سرکوب می‌کنند و از این راه سبب کاهش اضطراب، ایجاد آرامش و خواب آلودگی می‌گردند و البته در کندشدن تنفس، کاهش حس تعادل، شل شدن عضلات و عدم هماهنگی آنها، تحریک پذیری، واکنش‌های کند و مردد نیز نقش دارند. تعدادی از این داروها ممکن است اعتیاد ایجاد نموده و مصرف بسیاری از آنها در دراز مدت به وابستگی (Dependency) روانی و بدنی پس از ایجاد تحمل (Tolerance) می‌انجامد و قطع دارو می‌تواند سبب بروزعوارضی ناخوشایند گردد. در نوشته‌های پیشین به این موضوع اشاره کردم که با استمرار فشارهای روانی، تعادل حیاتی انسان مختل ‌می‌گردد وممکن است نشانه‌هایی مانند خستگی‌،عصبانیت‌،بی‌اشتهایی،غمگینی، احساس سرگیجه، اختلال‌های گوارشی، تغییرضربان‌قلب،ترس، پرخاشگری، اضطراب و افسردگی بروز کند. در واقع فشارهای روانی و استرس بر شیوۀ عملکرد بدن و ذهن وروان فرد اثر می‌گذارد و سبب بروز اختلالاتی می‌گردد. افزایش فشارخون، بروز دردهای مفصلی و ماهیچه‌ای‌، ریزش‌مو و اختلال‌های متعدد دیگر ماننداختلال‌های‌گوارشی‌،عصبی‌، شخصیتی و خلقی‌، اختلال‌های‌تنفسی،و برخی اختلال‌های ‌پوستی می‌توانند در دامنه عوارض فشارها و تنیدگی‌ها باشد.در پایانِ یکی ازمقاله‌ها وعده کرده بودم تکنیک‌هایی را به خواننده محترم معرفی نمایم که بتواند با انجام آنها از شدت فشارها بکاهد و با سازگاری و شارژ انرژی درون به آرامش دست یابد. در اینجا از خواننده نکته سنج درخواست می کنم بدون شتابزدگی، با دقت به این مطالب توجه نماید و برای رسیدن به آرامش " قانون همه یا هیچ" را وضع نکند و محدودیت زمانی برای هدف مشخص ننماید.

پیش از همه باید توجه داشت که انتخاب شیوۀ مناسب زندگی و استفاده از رژیم غذایی درست، می‌تواند به سلامت عمومی فرد کمک اساسی نماید. رژیم‌غذایی متعادل و سرشار از غلات سبوس‌دار، همراه با میوه‌های تازه و سبزی‌های مختلف و نیز مقدار مشخصی از مواد پروتئینی حیوانی که بتواند انرژی لازم و سلامتی بدن را تأمین‌ کند، برای انسان ضروری است. با رژیم‌ غذایی مناسب‌، که علاوه ‌برداشتن مواد پروتئینی ضروری و چربی مشخص، سرشار از مواد گیاهی تازه و ارگانیک باشد‌، تقریبا همه‌ مواد ضروری به بدن می‌رسد و سلامتی و شادابی را به ارمغان می‌آورد‌. ماهی‌، غلات کامل‌، حبوبات‌، جوانه‌ها (به‌ویژه جوانۀ‌ گندم)، میوه‌های تازه ارگانیک و سبزی‌هایی مانند کاهو‌، انواع‌کلم‌، گوجه ‌فرنگی‌، هویج، انواع سبزی‌خوردن تازه، لبنیات کم‌چرب و کم نمک و دانه‌های خوراکی مانند گردو، بادام و پسته ( هر چند بسیار گران است وتهیه آن مشکل) به تنظیم متابولیسم و سلامتی یاخته‌ها و شادابی انسان کمک واقعی می‌نماید. البته من در این مقاله بیشتر به ضرورت‌ها اشاره می‌کنم تا چگونگی تهیه و اجرای آنها . مواد خوراکی ضد‌اکسایش(anti oxidants)، با محدود‌کردن عملکرد رادیکال‌های آزاد و غیر‌فعال ساختن آنها، مانع از اکسیده‌شدن یاخته‌ها و ایجاد تغییر در آنها می‌گردد‌. در کنار انتخاب شیوه زندگی صحیح و استفاده از رژیم غذایی مناسب می‌توان با انجام تکنیک‌هایی موقعیت‌های استرس‌زا را نیز مدیریت نمود و از فشارهای روانی، که می‌تواند بسیاری از بیماریهای روان- تنی را ایجاد می‌نماید در امان ماند. من پیش از این در مقاله‌های متعدد به مدیتیشن و مراقبه، آساناهای آرامش‌بخش،NLP، موسیقی و تجسم خلاق اشاره کرده‌ام و نقش آنها را درکاهش استرس وتنیدگی و ایجاد آرامش نشان داده‌ام.

یکی از تکنیک‌های مورد بحث در این مقاله هیپنوتیزم است. هیپنوتیزم(Hypnotism)، راشاخه‌ای از علم روانشناسی می‌دانند که بوسیله آن ذهن انسان، با برخورداری از تلقین، بر روی موضوع خاصی کاملا متمرکز می‌گردد. این حالت که همان خواب مصنوعی(Hypnosis) است می‌تواند از اضطراب و افسردگی فرد بکاهد وآرامش ایجاد کند. البته با استفاده از هیپنوتیزم می توان بسیاری از دردها را نیزتسکین داد و ترس و نگرانی و اضطراب بیمار را بر طرف نمود.

Hypnosis، یا همان خواب مصنوعی از زبان یونانی و نام HYPNOS ( پروردگار خواب) گرفته شده‌است. خواب‌مصنوعی نوعی حالت خلسه مانند یا خواب است که البته با خواب معمولی تفاوتهای مهمی دارد. در هیپنوز ، فرد هیپنوتیزم شده هم خواب است و هم بیدار. او با تلقین پذیری و تسلیم به خلسه هیپنوتیزمی وارد شده است. برخلاف خواب طبیعی که در طی خواب می‌توان با ایجاد محرکهایی یا وارد کردن ضربه‌ای به شخصی که خواب است او را از خواب بیدارکرد، درخواب مصنوعی به علت افزایش مقاومت بدن به تحریکات خارجی، نوعی بی‌حسی و بی‌حالی در شخص ایجاد می‌شود که نمی‌توان او را از آن خلسه هیپنوتیزمی

.

خارج نمود.

در جریان خواب هیپنوز چشمهای فرد تحت تاثیرقرارمی‌گیرد. ماهیچه‌های بدن سست شده و حالت رخوت فراگیردربدن ایجاد می‌شود . با سست شدن حرکت ارادی ماهیچه‌ها ، نیروی عملکردی آنها ازبین می‌رود. البته این ویژگی‌ها می‌تواند برای پزشکان و روان‌پزشکان کارساز و چاره‌گر باشد تا ازهیپنوتیزم، به عنوان تکنیکی که می‌تواند برای درمان برخی از اختلال ها مفید باشد، استفاده نمایند.

در گذشته‌های دور، پزشکانی با استفاده از هیپنوتیزم ، به جراحی‌های بدون درد پرداختند . برای نمونه می‌توان به دکتر جیمز اسدیل(James Esdaile,1808 تا 1859) پزشک اسکاتلندی اشاره نمود که با استفاده از روش هیپنوتیزم سالها به جراحی پرداخت و صدها جراحی بدون درد را با این تکنیک انجام داد.

چشم پزشک و جراح معروف دیگر انگلیسی دکتر جیمز برید {James Braid (19 June 1795 تا 25 March 1860) } است که پس از مطالعه کارهای فرانک‌مسمر ، به جای واژه مانیتیزم ازنام هیپنوتیزم، به عنوان یک روش درمانی استفاده کرد. او که در ابتدا با تردید به مطالعات "مسمر" می نگریست با بررسی موضوع مغناطیس‌حیوانی واژه هیپنوتیزم را برای این نوع مطالعات انتخاب کرد. "فِرانتس آنتوان مِسمِر" کاشف نظریۀ معروف مغناطیس حیوانی در سال ۱۷۳۴ در اتریش متولد شد و تحصیلات خود را در رشته طب به پایان رساند. ولی به‌جای اینکه به طبابت بپردازد اوقات خود را صرف مطالعه برای کشف راه تازه جهت معالجه امراض نمود و موفق شد هیپنوتیزم را برای درمان بسیاری از بیماری‌های روحی مورد استفاده قرار دهد.وی از آهنربا نیز برای درمان استفاده کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

آورده‌اند که روزی دکتر برید، چشم بیماری را معاینه می‌کرد. از بیمارخواست چشمانش را به چراغی نورانی رو به روی خود خیره کند. دکتر برید در این هنگام به یاد آورد که با شخصی قرار دارد، موضوع را به بیمار گفت و از اوخواست چند لحظه منتظرش بماند،‌ بیمار به گمان اینکه اگر بیشتر به نور خیره شود واکنش مردمکهای چشمانش بهتر ثبت خواهد شد همچنان به چراغ نورانی خیره ماند. وقتی دکتر برید با کمی تاخیر به اطاق معاینه برگشت، ‎خواست برای تاخیرش از بیمار خود عذرخواهی کند، اما متوجه شد که بیماربا چشمان خیره به چراغ، به حالت خلسه و خواب فرو رفته است.

باید توجه داشت که مسمر،، پزشک آلمانی- اتریشی استفاده از خواب مصنوعی را به نام مسمریسم (mesmerism ) در جامعه پزشکی آن زمان مطرح کرد. مسمربا اعتقاد به نیروی مانیه‌تیزم حیوانی "animal magnetism" کارهای خود را اشاعه می‌داد . البته کار این پزشکان مورد تایید جامعه پزشکی آن دوره قرار نگرفت. اما پس از جنگ جهانی دوم و به‌ویژه از دهه 1950 میلادی به بعد استفاده از هیپنوتیزم گسترش یافت و از آن برای زایمان‌های بدون درد، جراحی‌های مختلف ، کشیدن دندان ، تسکین دردهای مختلف ، برطرف کردن اضطراب و ترس و ایجاد آرامش استفاده شد.

سیستم روان‌درمانی‌ اریکسون{Milton Hyland Erickson (5 December 1901 تا 25 March 1980)} ، که با نام هیپنوتیزم اریکسونی(Ericksonian Hypnosis) شناخته می‌شود استفاده از هیپنوتیزم را توسعه داد. اریکسون معتقد بود که ذهن ناهوشیار انسان همواره در حال شنیدن و گرفتن است و از این رو تلقین می‌تواند روی ضمیر نا آگاه او موثر باشد. خود اریکسون در اجرای هیپنوتیزم بیمار به تلقین‌های غیر مستقیم می‌پرداخت و برای نمونه به جای آن‌که به بیمار بگوید تو مضطرب نیستی ، به او می‌گفت تو می توانی یاد بگیری که مضطرب نباشی. متاسفانه در این جا فرصت پرداختن به آنها نیست.

پیش از پرداختن به موضوع اصلی این مقاله، لازم می‌دانم به این نکته اشاره نمایم که اصولا خواب‌آرام و عمیق، درایجاد و حفظ سلامت جسم و روان آدمی نقش اساسی دارد‌، خواب طبیعی خستگی روز را بر طرف می‌کند ، نیروی تفکر روز بعد را افزایش می‌دهد وتوان یادگیری و یادآوری انسان را بهبود می‌بخشد. اگر خواننده محترم به خاطر داشته باشد، در مقاله ای به اثر مدیتیشن در ایجاد خواب طبیعی اشاره کرده بودم. کسانی که با نگارنده آشنایی نزدیک دارند می‌دانند که در تمام اوقات، یک دقیقه پس از سرنهادن به بالش، به خواب عمیقی فرو می‌روم که شخصا آن را ناشی از نوعی T.M (مراقبه متعالی) می‌دانم. پژوهشهای دانشگاهی نشان می‌دهد که حتی قدرت یادگیری و یاد‌آوری و تفکر افرادی که دوره‌ منظم خواب عمیق داشته‌اند، نسبت به گروهی که مدتی از خواب‌آرام و عمیق محروم بوده‌اند‌، بسیار بیشتر بوده ‌است‌.

‌چرخه‌ طبیعی خواب انسان ۲مرحله مهم و اساسی دارد. در مرحله‌اول، که مغز انسان فعال است، اما ماهیچه‌های بدن درحال آرامش و استراحت هستند. چشم‌ها به‌سرعت به چپ و‌ راست می‌چرخند. این‌مرحله‌ خواب، که REM (Rapid eye movement sleep )، نام دارد و به آن خواب ناروال یا خواب ‌تناقضی (Paradoxical) نیز گفته ‌می‌شود اغلب با خواب‌دیدن همراه است.

مطالعاتی که با (electroencephalography(EEG انجام شده‌است نشان می‌دهد که وقتی انسان وارد مرحله اول خواب می‌شود، امواج مغزی(brain waves) او ازامواج آلفا به تتا گرایش می‌یابد. فرکانس امواج مغزی آلفا (Alpha waves) ۷تا۱2سیکل در ثانیه است .

بنابراین هنگامی‌که فرد بیدار است امواج بتا فعال هستند. فرکانس امواج بتا بیش‌از ۱۳هرتز(Hz) درثانیه است و دامنه موج آن از ۱۳تا۴۰ سیکل درثانیه را شامل می‌شود. اما وقتی شخص چشم‌هایش را می‌بندد و عضلات بدن وی شل می‌شوند، امواج آلفا ظاهر می‌گردند. دامنه امواج آلفا بین 7تا۱۲سیکل درثانیه نوسان دارد.

با ایجاد خواب‌آلودگی از فرکانس امواج کاسته می‌شود. به عبارت دیگر با واردشدن به‌حالت خواب طبیعی امواج آلفا ناپدید می‌گردند و امواج دیگری به‌نام تتا ، که از کیفیت و فرکانس پایین‌تری برخوردار هستند نمایان می‌شوند. دامنه‌ امواج تتا بین ۴ تا ۸ سیکل درثانیه می‌باشد. این مرحله با دوک‌های خواب همراه می‌شود. دوک‌های خواب امواج‌کوتاهی‌هستند که فرکانس آنها بین ۱۲ تا ۱۶ سیکل درثانیه است. پس از گذشت حدود۱۵دقیقه، فرد وارد مرحله‌سوم خواب می‌شود که نشانه آن وقوع فعالیت امواج دلتا ،که فرکانسی بین 5/0 تا ۴ نوسان درثانیه دارند می‌باشد.

این نکته را هم باید در‌نظرداشت که خواب REM (همان دوره‌ای از خواب که با حرکت سریع چشم یا با رویا دیدن همراه است ومقدار سروتونین نیز در مغز کاهش‌می‌یابد‌) ممکن‌است با کارهای فکری و ذهنی فرد ارتباط داشته باشد‌، اما در‌برابر این خواب‌، که خواب فعال یا خواب نابه‌روال (paradoxical) نیز نامیده شده، خواب non-REM قرار می‌گیرد که رویداد خواب دیدن درآن بسیار کم است و اگر هم فرد خواب ببیند، اغلب آن را فراموش ‌می‌کند.

نکته مهم دیگر ی که پیش از ورود به هیپنوز باید به آن توجه شود موضوع ناخودآگاه ذهن است. خواننده محترمی که می‌خواهد به شارژ انرژی درونی خود بپردازد باید ضمیر ناخود آگاه را بشناسد تا کارکرد هیپنوز را دریابد. زیگموندفروید (۱۸۵۶ تا 1939میلادی ) عصب‌شناس برجسته اتریشی و بنیانگذار علم روانکاوی اعتقاد داشت که عوامل ناخودآگاه نقش اساسی در رفتارهای انسان دارند و از این‌رو رشد و تکامل انسان، که بیشتر در کودکی پایه‌گذاری می‌شود، از ناخودآگاه متاثر است. فروید درطبقه‌‌بندی سطوح شخصیت انسان به بیان واژه‌های نهاد، خود و فراخود پرداخت. انسان در مراحل رشد و تکامل صفاتی را دارا می‌گردد و رفتاری را انجام می‌دهد که به وسیله تجربه‌هایش در محیط اجتماعی شکل می‌گیرند.

ناخود‌آگاه بخش مهم شخصیت هر فرد است که به درستی آن را نمی‌شناسد. در واقع ذهن انسان یک راز است و ناخودآگاه جنبه‌ای از شخصیت است که منبع شور و عشق، غم و شادی، ترس و نفرت، خشم و کینه، خودپسندی و غرور و خواسته‌های پنهان است وگاهی با زبان رمز اینها را به رخ شخص می‌کشد.

اسطوره‌‌شناس نامدار سوئیسی، پرفسور کارل گوستاو یونگ (1939 تا 1884)، روان فرد را «خود» یا «خویشتن» (self)می‌دانست. یونگ که به عنوان پدر روانشناسی نوین و پایه‌گذار روانشناس-تحلیلی(Analytical-psychology) شناخته می‌شود، خودآگاه ذهن را بخش کوچکی از روان انسان به شمار می‌آورد(تصویر 2)، اما معتقد بود که ضمیر ناآگاه، که بخش اعظم روان است وعمیق‌ترین لایه آن را ضمیر ناآگاه جمعی در بر می‌گیرد نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. او ناخودآگاه انسان را به دو بخش مهم تقسیم کرد. یونگ یکی از آن دوبخش را ناخودآگاه شخصی می‌دانست که به مفاهیم دوران کودکی ارتباط دارد و سبب بروز انگیزه‌ها می‌شود. بخش دیگر ناخودآگاه انسان، که ریشه درزندگی آبا و اجدادی آدمیان دارد ناخودآگاه جمعی(Collective unconscious) نامیده می‌شود. به نظر این روانکاو بزرگ، به این ترتیب علاوه بر ناخودآگاه شخصی، یک ناخودآگاه قومی- قبیله‌ای یا نژادی را نیز می‌توان تصور کرد که میراث اجداد انسان است. این ضمیر، مخزن تجربه‌های مستمر نیاکان انسان را تشکیل می‌دهد که از رسوبات اولیه زندگی انباشته شده است. به عبارت دیگر همه خصایص موروثی بشر، یعنی همه غریزه‌ها، احساسات و عواطف، تمایلات و خواست‌های درونی دیرینه آدمی دراین مخزن رسوب کرده است. ناخودآگاه انسان به وسیله اسطوره و رویا با اوسخن می‌گوید. اسطوره رویای جمعی و همگانی است که از ناخودآگاه همگانی حکایت می‌کند. رویای جمعی نیز همان اسطوره است که در طی تاریخ، اقوام و ملل مختلف آن را دیده و بیان آن به زبان سمبول و نماد می‌باشد وعمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه جمعی را آشکار می‌نماید. زبان رویا نیز، مانند زبان اسطوره، زبانی نمادین و رمزآلود است و این از آن‌‌روست که رویا و اسطوره هر دو با ناخودآگاهی انسان پیوند دارند. امیدوارم بتوانم در فرصتی به این موضوع بسیار مهم بیشتر بپردازم. البته باید توجه داشت که در جریان پیشرفت تکنولوژی و دور شدن انسان از اصل خود و نیز از طبیعتی که او جزئی از آن است، سمبول‌های آدمی دگرگون شده است . امروزه با از دست رفتن همانندی نا خودآگاه عاطفی فرد با طبیعت ، مفهوم سمبولیک پدیده‌های طبیعی بکلی متفاوت شده است . درست است که انسان با نیروی عقل و خرد بر طبیعت چیره شده است و با نیروی خلاق خود پای بر کرات دیگر نهاده است ، اما هم‌اکنون ذهن و روان و تن او گرفتار ویروسی( کرونا ) شده که همه چیز وی را تحت الشعاع عملکرد خود قرار داده‌است . از سویی زندگی بسیاری از افراد نیز از معنا تهی شده و برخی از افراد با خود و با دیگران بیگانه شده‌اند ، ذهن ناخود آگاه اینان دستخوش تغییر و تحولاتی شده‌است که در بسیاری از رویاهای‌شان نیزتضادهایی بروز می‌کند.ذهن ناخودآگاه انسان،خود یک پدیده طبیعی است و نمادهایی را خلق می‌کند که با عناصر و پدیده‌های طبیعی ارتباط دارد ودارای معنی و مفهوم می‌باشد . اما اینک ، در جریان پیشرفت همه جانبه فن‌آوری و پیامدهای ویروس کرونا، مفهوم واقعی ناخود آگاه آدمی نادیده انگاشته می‌شود وهر روز بر مشکلات زندگی فرد افزوده می‌گردد. تردیدی نیست که در این شرایط انسان می خواهد از ترس و نگرانی و اضطراب خود بکاهد، با شرایط استرس زا کنار آید، اضطراب وتعارضات روانی خود را کاهش دهد و به آرامش برسد. یکی از تکنیک‌هایی که می‌تواند به انسان کمک کند تا با افزایش نیروی ذهنی، ازمشکلات ذهنی و بدنی خود بکاهد و آرامش عمیق را تجربه کند تکنیک خود هیپنوتیزم ( Self- Hypnosis) یا Autohypnosis است.

البته همین جا باید تاکید نمایم که نمی توان از "خودهیپنوتیزم" انتظار معجزه داشت و یا تصور کرد که در یک محدوده زمانی مشخص، مانند یک دوره 15 روزه یا یک ماهه می‌توان تمامی مشکلات را برطرف نمود و به اوج آرامش رسید . هیپنوتیزم وسیله و تکنیکی است که به فرد کمک می‌کند تا با اراده و تلاش از اضطراب و ترسهای خود بکاهد و با ممارست و مثبت اندیشی به آرامشی پایدار برسد.

خودهیپنوتیزم یعنی اینکه فرد خودش را هیپنوتیزم کند، بدیهی است این کار با آگاهی و خواستن و تمرکز و تفکر خود فرد انجام پذیر است. خودهیپنوتیزمی روشی است که انسان با اجرای آن می تواند بر ضمیر ناخودآگاه خود اثر بگذارد واخلاق ورفتار و توانایی‌های خویش را تغییر دهد. در واقع خود هیپنوتیزم روشی مناسب و عملی برای نگرش به درون است. روشی است که می‌توان با آن به ثبت اعتماد به نفس در ضمیر نا آگاه پرداخت وبا ایجاد نگرش مثبت و امید به رهایی از اضطراب و نگرانی از شدت فشارها کاست و به آرامش واقعی رسید. از آن جایی که با نگرش منفی استرس و غمگینی و اضطراب و افسردگی افزایش می‌یابدو در مقابل با نگاه مثبت ، ظرفیت و توانایی فرد برای مقابله با فشارهای روانی بالا می‌رود و با افزایش نیروی سازگاری از پیامدهای تنیدگی کاسته می‌شود می‌توان به ارزش تلقین‌ها در خود هیپنوتیزم پی برد.

خود هیپنوتیزم روش یا تکنیکی کارآمد است که می‌توان به وسیله آن تغییرات مثبت و سازنده در زندگی ایجاد نمود. فرد می‌تواند با شیوه تمرکز و تلقین، افکار منفی را از ذهن خارج کند و در عوض آن افکار، اندیشه‌ها و تصورات مثبت و آرامش بخش را جایگزین و ثبت نماید.

پژوهشگران بر این باورند که می‌توان با هیپنوتیزم بسیاری از بیماریهای روان‌تنی را بهبود بخشید واختلال و ناخوشی‌هایی مانند تنگی نفس، نگرانی، اضطراب وافسردگی، برخی سردردها، بی‌خوابی، ترس و هراس و نا امیدی را با هیپنوتیزم درمان نمود .

هیپنوتیزم تاثیر ناخودآگاه دارد و با آماده‌شدن ذهن برای پذیرش تلقینات و نفوذ آن‌ها به لایه‌های عمیق ضمیر ناخودآگاه نتایج با ارزشی حاصل می‌شود. برای مثال پس از یک خودهیپنوتیزمی، ذهن می‌پذیرد که فرد پس ازعمل هیپنوتیزم، دیگرپرخاشگری نمی‌کند و می‌تواند خونسردی خود را حفظ نماید.

من در این جا ابتدا به شرح خلاصه ای ازیک روش خود هیپنوتیزم بسنده می‌کنم و در بخش دیگر به روشهای متعدد و ابعاد مختلف هیپنوتیزم و نیز به کسانی که نباید به خود هیپنوتیزم مبادرت کنند می پردازم.

در این روش به شخص توصیه می‌شود که جای دنج و آرامی را در خانه خود انتخاب کند(در عین حال من متاسف و شرمنده خواهم شد اگر خواننده محترمی برایم بنویسد برای من مقدور نیست چنین جایی در خانه‌ام داشته باشم)، با رهاسازی و آرمیدگی (Relaxation) در آن جا روی صندلی یا مبل یا زمین بنشیند. می‌توان در آغاز تکنیک خود هیپنوتیزمی یک موسیقی مراقبه (برای نمونه Meditation Music For Inner Peace)را شنید وبا چندین بارعمل دم و بازدم ، که می‌تواند با شمارش اعداد از 1 تا 5 انجام شود، به گونه‌ای آرامش ذهنی و آمادگی برای ورود به مرحله تولید امواج آلفا رسید.سپس نگاه خود را به روی نقطه‌ای (م متمرکز کنید.

با ادامه نگاه و تمرکزوخستگی چشمها، پلک چشمها سنگین شده و میل مفرط به خواب رفتن ایجاد می‌شود. ابتدا با بسته شدن چشمها امواج آلفای مغز ظاهر می‌شوند .البته بهتر است با تلقین این عمل را شدنی تر نمود . برای نمونه می‌توان گفت که "چشمهایم خسته شدند یا داره خوابم می گیره یا می‌خواهم بخوابم". در اینجا می‌توان اعداد را از شماره 10 تا 1 به طور معکوس شمرد و پس از هر شماره یک جمله تلقینی، مانند اینکه " واقعا دارم وارد خواب عمیق می‌شوم " را تکرار کرد. در ضمن برای آنکه عمق هیپنوز افزایش یابد می‌توان با متمرکز کردن توجه ذهن به نفس کشیدن، در هر بازدم احساس کرد یا تصور و تجسم نمود که بدن به سوی خواب رفتن می‌رود. فرد می‌تواند احساس کند که جریانی از کرختی و سنگینی از پنجه‌های پای او آغاز شده و به‌تدریج تمامی ماهیچه‌های پا را فرا می‌گیرد. به‌تدریج این جریانی (انرژی) که ایجاد کرختی و سنگین می‌کند به شکم، عضلات کمر، قفسه‌سینه و سر و گردن و تمامی بدن گسترش می‌یابد،در واقع می‌توان احساس نمود که تمامی بدن سنگین و سنگین‌تر می‌شود. البته هنوز فرصت تلقین کردن وجود دارد و می‌توان باز هم با هر بازدم ماهیچه‌ها را Relax تر و شل‌تر نمود. با ادامه تلقین‌ها ( مانند اینکه گفته شود چقدر حالت خوبی ایجاد شده، چقدر احساس راحتی می‌کنم ) انرژی ایجادکننده آرامش را افزایش داد. اگر در ابتدای هیپنوز، با دم و بازدم فقط مچ پا منقبض و منبسط می‌شد اکنون می‌توان در یک لحظه تمام بدن رامنقبض و منبسط کرد و تمام ماهیچه‌ها را شل و دچار کرختی نمود. حالا می توان تصور کرد که با عمل رهاسازی، تمام بدن رها شده و می‌توان ذهنی آماده برای تلقین و اصلاح داشت. تلقینی که در ذهن ناخود آگاه جای می‌گیرد و ثبت می‌شود فرد را برای رهایی از اضطراب و رسیدن به آرامش یاری می‌کند. من در بخش دیگر مقاله به تلقینات این مرحله نیزخواهم پرداخت.

پس از اینکه جملات تلقینی در ضمیر ناخودآگاه ثبت شد و ذهن ناخود آگاه پذیرفت که به شخص برای آرمیدگی کمک کند ( می‌توان با شرطی کردن ضمیر ناخودآگاه قرار گذاشت " تلقین نمود"، که پس از بیداری، هر بار که به ساعت مچی خود یا چراغ یا فلان گلدان نگاه کنم اضطراب نخواهم داشت وبا آرامش زندگی خواهم کرد)، می‌توان از هیپنوز خارج شد. برای خروج از هیپنوز می‌توان گفت که من اکنون از حالت خواب خارج می‌شوم وبه مرحله بیداری می‌رسم. می‌توان در این مرحله، برخلاف شمارش اولیه، اعداد را از 1 تا 10 شمرد و پیش از شمارش عدد یک گفت وقتی من به شماره 10 رسیدم چشمهایم را باز می‌کنم و با شادی و نشاط زندگی را ادامه می‌دهم. با گفتن جمله‌هایی مانند من با رسیدن به این مرحله به‌طورکامل بیدارخواهم بود و می‌خواهم بدنم نیز به حالت اولیه بازگردد. من چشمهایم را باز می کنم ، می‌توانم دستانم را مشت کنم، پاهایم را خم و باز کنم، از جایم بلند شوم، راه بروم و از تمام ماهیچه‌های بدنم استفاده کنم. من حالا شاداب و با نشاطم، و چشمها را باز کرد.

تعداد بازدید : 2087

ثبت نظر

ارسال