شماره ۱۱۰۹

خدای واقعی و سودمند

دکتر فرخ سیف بهزاد

چهارشنبه 10 شهریور 1395

این شاهکار حیرت‌آور خداوند است که در عین‌حال که کسی او را نمی‌بیند، عبادتش می‌کنند. شاید میلیون‌ها تَن از آدمیان، خداوندگار جهان را پدری با محاسن سفید توصیف کنند که در آسمان بر اورنگ شاهی نشسته است، ولی هیچ یک از اینان نخواهند توانست مدعی دیدن خداوندگار باشند. اگرچه به نظر ناممکن است که بتوان حتی یک مورد از حقیقت مربوط به عظمت پروردگار را در برابر دادگاهی قانونی عرضه داشت ولی اکثریت گسترده‌ای از آدمیان، به گونه‌ای به خداوند ایمان دارند و این تعداد طبق بعضی آمارهای موجود به ۹۶درصد می‌رسد؛ این امر آشکارکننده‌ی فاصله‌ای عظیم میان باور و آن چیزی است که امر واقع روزمره می‌نامیم و نیازمند آنیم تا این فاصله را پر کنیم.

حال ببینیم اگر به این امور واقع دسترسی داشتیم، چگونه بودند؟ این امور واقع به صورت زیر هستند: هر چیزی که به‌عنوان واقعیت مادی تجربه می‌کنیم، در قلمرو غیرقابل رؤیت و فراتر از  زمان و مکان به وجود می‌آید. علم آشکار ساخته است که این قلمرو حاوی انرژی و اطلاعات است.

این منبع نامرئی تمامی موجودات، خلائی تهی نیست، بلکه خود زهدان آفرینش به شمار می‌آید. چیزی موجب آفرینش و سازمان‌یابی این انرژی می‌شود. این عامل است که هرج‌و مرج و آشفتگی کوانتومی را به ستارگان، کهکشان‌ها، جنگل‌های بارانی، موجود انسانی و افکار، هیجانات، خاطرات و امیال بدل می‌کند. در صفحات آینده خواهیم دید که نه تنها آشنایی با این منبع وجود، از جنبه انتزاعی آن امکان‌پذیر است بلکه می‌توان با این منبع ارتباطی صمیمانه برقرار کرد و یکی شد. هنگامی که این حالت اتفاق می‌افتد، افق‌های انسان به‌سمت واقعیت‌های جدید گشوده می‌شوند و در این مرحله است که می‌توان خداوند را تجربه کرد.

بعد از قرن‌ها آشنایی با خدا از طریق ایمان، اکنون به جایی رسیده‌ایم که آماده‌ی درک مستقیم فراست و بصیرت الهی می‌باشیم. از بسیاری جهات، این آگاهی تازه موجب تقویت آن چیزهایی می‌شود که سنن روحانی وعده داده‌اند. خداوند قابل رؤیت نیست و با این حال تمامی معجزات از آن اوست. خداوند منشأ هر تکانه‌ی عشق است. جمال و حقیقت، هر دو فرزند این خدایند. در حال ناآشنایی با منشأ نامتناهی انرژی و خلاقیت است که بدبختی‌های زندگی صورت وجود می‌یابند. یا با نزدیک شدن به خداوند از راه شناخت حقیقی وی، ترس از مرگ تسکین می‌یابد. وجود روح و جان تأیید می‌شود و زندگی را معنایی غایی می‌بخشد. مفهوم کلی انسان از واقعیت به‌هم ریخته است. به جای آن‌که خداوند تجسمی خیالی و گسترده باشد، ثابت شده که تنها چیزی می‌باشد که واقعی است و کل جهان به‌رغم وسعت و استحکام آن تجسمی از طبیعت پروردگار است. آن دسته از حوادث اعجاب‌آوری را که معجزه می‌نامیم، کلید آثار این بصیر ناگفتنی است. به داستان زیر توجه کنید:

به سال ۱۹۲۴، یک روستایی پیر فرانسوی به سمت خانه‌اش در حرکت بود. درحالی که یک چشم خود را در جنگ بزرگ از دست داده و چشم دیگرش در سنگرها با گاز خردل آسیب دیده بود، به زحمت می‌توانست ببیند. نور غروب خورشید هنوز می‌تابید ولی پیرمرد اصلاً نمی‌دانست که دو جوان دوچرخه‌سوار در نزدیکی پیچ در حرکتند و به سمت او می‌آیند.

در لحظه‌ی تصادم، فرشته‌ای ظاهر می‌شود. آن فرشته دوچرخه‌ی جلویی را از دو چرخ آن گرفته، چند متری در هوا بالا می‌آورد و به آرامی روی چمن کنار جاده می‌گذارد. دومین دوچرخه به‌زودی متوقف می‌شود و آن دو جوان به‌شدت حیرت‌زده می‌گردند. یکی از آنها فریاد می‌زند «دوتا بودند! دو تا بودند!» و منظورش از ادای این جمله آن بود که به جای آن پیرمرد تنها، دو هیکل در جاده ایستاده بودند. کم‌کم تمامی اهالی روستا از این سخان برانگیخته شدند و بعدها ادعا می‌کردند که این دو جوان یا مست بوده‌اند و یا دچار خیالات شده‌اند. آن پیرمرد هم وقتی از وی در مورد این واقعه سوال شد، در پاسخ گفت که معنای پرسش را نمی‌فهمد.

آیا ممکن است انسان خود به پاسخ مسأله برسد؟ برحسب اتفاق، آن پیرمرد کشیش بود و پدر ژان لامی نام داشت. و ما از طریق شهادت پیش از مرگ او مسأله‌ی ظهور فرشته را می‌دانیم. به نظر می‌رسد در موارد بی‌شمار دیگری، برای لامی مقدس و محبوب، از سوی خداوند، فرشتگان یا سایر شکل‌های کمک الهی رسیده بود. اگرچه وی در مورد این وقایع مقاومت می‌کرد و حرفی نمی‌زد ولی رفتارش نشانه‌ی تأیید واقعه از روی تواضع بود. به علت آن‌که حرفه‌ی لامی روحانی بود، به آسانی می‌توان این واقعه را به عنوان داستانی ساخته‌ی پیروان، از خاطر برد. در این مورد افراد شکاک نظر خود را تغییر نمی‌دهند و از جا نمی‌جنبند.

با این حال مسحور این نکته هستم که آیا ممکن است این‌گونه وقایع اتفاق بیافتند؟ آیا می‌توان درها را گشود و به فرشتگان حامی امکان داد به دنیای واقعی انسان‌ها قدم بگذارند و معجزات، رویاها، رسالت و در نهایت آن بیگانه‌ی بزرگ، خود خداوند را به درون راه داد؟

همه می‌دانیم که انسان می‌تواند بدون مذهب، چیزهایی در مورد زندگی بیاموزد. در صورتی که سیصد نوزاد را جدا کرده و از هر لحظه‌ی زندگی ایشان از ابتدا تا انتها فیلم تهیه کنیم، امکان نخواهد داشت که بتوان گفت معتقدان به خداوند سعادتمندتر، فرزانه‌تر یا موفق‌تر از ناباوران هستند. با این حال دوربین ویدئو نمی‌تواند آنچه را که زیر این سطح اتفاق افتاده ضبط کند. کسی که خدا را تجربه کرده است، ممکن است در تمام مدت عمر در شگفتی و سرور باشد. آیا این تجربه، واقعی است؟ آیا این رویداد در زندگی انسان سودمند است یا برای شخص تجربه‌کننده، حادثه‌ای شخصی و پر از معنا بوده و یا چیزی جز یک رویا نیست؟

در ابتدای هر پژوهش مورد خدا یک امر بدیهی وجود دارد. خداوند در دنیای مادی ردپایی برجای نمی‌گذارد. از آغاز پیدایش مذهب در غرب، آشکار بود که خداوند به گونه‌ای حضور دارد خدا در زبان عبری به نام شخینا شناخته می‌شود. گاهی این کلمه را تنها به «نور» یا تشعشع ترجمه می‌کنند. شخینا، پرتو نورانی اطراف فرشتگان و هاله‌ی نورانی صورت قدیسان را می‌سازد. اگرچه خدا، در سنت یهودی/مسیحی مذکر است، ولی شخینا مونث بود. اما نکته‌ی جالب توجه در مورد شخینا جنس آن نبود. از آنجا که خداوند نامتناهی است، خواندنش با کلمه «او» صرفاً یک قرارداد انسانی می‌باشد.

آنچه که بسیار مهم‌تر است این نکته است که اگر خدا وجود دارد، به این معنی است که باید تجربه شود. باید شناخته شود. این نکته‌ی بزرگی است زیرا به هر جهت مشخص است که خداوند غیرقابل رؤیت و غیرقابل لمس است و مادام که بخش کوچکی از خداوند با دنیای خاکی در تماس نباشد، تا ابد دست نیافتنی باقی خواهد ماند.
انسان برای راحتی خود، در تصویرهای ذهنی، خداوند را به خود شبیه می‌کند. ولی این خدا در صورتی که بخواهد در قالب انسان مخفی بماند و در عین حال خواهان پرستش ما باشد، خدایی بسیار خودسر و بی‌رحم خواهد بود. با آن‌که هزاران سال مذهب تا این حد با خون‌های ریخته‌شده‌ی شهدا رنگین شده است، چه عاملی می‌تواند اعتماد و اطمینان انسان را نسبت به وجودی روحانی و خیراندیش جلب کند؟

برگرفته از کتاب: چگونه خدا را بشناسیم.

ادامه مطلب در شماره‌های آتی


تعداد بازدید : 714

ثبت نظر

ارسال