بیمناسبت نیست دراین آغازین روزهای ماهمهر که به استقبال پاییز میرویم و در آستانهی بازگشایی مدارس و دانشگاهها قرارمیگیریم، از اُستادی مهربان سخن بگویم. اُستادی که با علمش، تواضعش، تلاش و پشتکارش، بخشندگی و محبتش، سادگی و خلوص بیدریغش، به من الفبای زندگی معنوی را آموخت و بیتکلف و بیتکبر وقتش، علمش، عمرش و تمام وجودش را به من و اَمثال من اختصاصداد؛ بدون هیچ چشمداشتی، حتی به اندازهی یک اِستکان آبجوش که بتواند با آن گلویش را تازه کند. او برای من نهتنها یک پزشک دلسوز و مهربان بلکه یک دوست، مشاور، حامی، مشوق، تکیهگاه و یک اُستاد راهنما بود که طی این سالها از علمش، تخصصش، همدردیهایش و وجودش بسیار آموختم و آنچه که از او آموختم، از هیچکس دیگری نیاموختم. او همچون یک کوه، دردهایش را درخود پنهانمیکرد و با قدرت و صلابتش به دیگران نیرو میبخشید؛ همچون یک رود با تلاش و کوشش همواره جاری بود و آنچه داشـت بیدریغ دراختیار دیـگران میگذاشت و همچون خورشید، نور وجودش را بیتوقع بههمه میبخشید. شادروان «دکتر فرخ سیفبهزاد»، همان استادی است که هیچ کلمهای و هیچجملهای قادر به وصف او نیست و آنچه که این حقیر نگاشتم، تنها قطرهای از یک اقیانوس عظیم است.
روحش شاد و یادش همیشه گرامی...
ثبت نظر