شماره ۱۰۳۸

سوز جگر حافـظ

دکترفریدون ضرغام - روانپزشک

سوز جگر حافـظ

سوختن جگر آدمی و جگرسوز بودن یک رویداد، در عرف و گفتار و همچنین در سخنان و مضامین شاعرانه و منثور، همیشه نشانه‌ای از ‌عمق‌فاجعه و شدت اندوهباری قضیه می‌دهد. هم‌اکنون نیز پیشامدی را که ‌هولناک‌ترین ضربه را به جان و روان ما بزند، معمولاً جگرسوز می‌نامیم. این اصطلاح در سده‌های پیشین نیز رایج بوده است و نمونه‌های فراوانی از آن را می‌توان از قدیمی‌ترین کتب شعر و نثر فارسی تا زمان حال مثال آورد. شاید کهن‌ترین شاهد مضبوط و منظوم، این بیت از رودکی باشد که می‌گوید:

بوی جگر سوخته عالم بگرفت   

گرنشنیدی، زهی دماغی که  تر است

و به‌عنوان یک شاهد دیگر می‌توان چند صد سال بعد، همین مضمون را از زبان درویشی و درمیان بازار تبریز شنید:

در تاریخ شوال سال693 هجری‌قمری صدرالدین و تمفاچی ایناق به‌جهت اجرای چاو به جانب تبریز روان شدند. روزی درویشی بر سر بازار عنان صدرالدین بگرفت و گفت: بوی‌جگر سوخته عالم بگرفت گرنشنیدی زهی دماغی که تراست؟!

اما مگر جگر وکبد انسان هم می‌سوزد؟ چرا حافظ و سایر شعرا و نویسندگان نیز از سوختن جگر و قضایایی جگرسوز سخن به میان ‌آورده‌اند. چرا حافظ در تکان دهنده‌ترین و فاجعه‌آمیز‌ترین مصیبت‌هایی که روانش را آزرده است از سوختن جگرش می‌نالد؟ به این ابیات از حافظ توجه فرمائید:

بر شــمع نـــرفت از گــــذر آتــــش دل دوش

آن درد که از ســـوز جگر بــرسر ما رفت

***

خوابم بشد از دیده در این فکر جگر سوز

کاغوش که شد منزل  آسایش و خوابت

***

مکــــــن کز  سیــــــــــنه ام آه جـــگرســـــوز   

برآیــد هـــمـــــچــــو دود از راه روزن

***

ملک ایـــــن مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتـــــش از جــــــگر جام در امـلاک انــداز

***

طبیعی‌است که اصطلاح سوختن جگر آن چنان جا افتاده‌و مقبول باشد که هیچ یک از شارحان به فکر چون و چرا در آن نیفتد. شادروان دکتر هروی در بیت زیر از حافظ سوختن جگر و دود حاصل از آن‌را چنین تفسیر کرد:

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش

آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

«‌دودی که شب گذشته بر اثر سوزش جگر از سرما برخاست»

ایشان در تفسیر این بیت دیگر از حافظ در مورد آتشی که از جگرجام شعله می‌کشد می‌نویسد:

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتش از جگر جام در املاک اندازد

«آتش از جگر جام در املاک انداختن، مراد باده نوشیدن و املاک و دارایی خود را آتش‌زدن است.»

تعبیر جگر جام به‌نظر آقای خرمشاهی، غریب می‌نماید، ایشان در کتاب خود در‌این‌باره اظهار‌نظر نمی‌کنند و با نقل‌قول از سودی چنین می‌نویسد:

«جگر جام تعبیر غریبی است...و به قول سودی مراد از جگر جام،باده است.»

اینک‌با تورق کتب پزشکی ازمنه‌ی قدیم، نظر اطباء و حکمای بزرگ آن روزگاران را در‌این‌باره بررسی می‌کنیم:

حکمای پیشین، دستگاه هاضمه و ملحقات آن مانند جگر و کیسه‌ی‌صفرا را جایگاهی برای پخته‌شدن غذایی که خورده می‌شود می‌انگاشتند. و قصد نهایی بدن را از پخته‌شدن غذا تولید ‌خون می‌دانستند.

ابن‌سینا در کتاب «قانون» می‌نویسد در غذای جویده شده در معده، نوعی پختگی به‌وجود آمده به کپلوس تبدیل می‌شود. جرجانی به‌ وجود معده‌ی گرم در پاره‌ای امراض اعتقاد دارد و می‌گوید غذا حتی ممکن‌است در این معده بسوزد. ابن‌سینا نیز به مکان‌سوختن غذا اشاره می‌کند و می‌نویسد اگر کپلوس زیادتر از حد پخته شود حالتی شبیه سوختن در آن روی می‌دهد. ابن سینا سپس مراحل پخت غذا را تا رسیدن به کبد چنین توضیح می‌دهد که کبد ماده‌‌ی غذایی را از معده و روده می‌مکدو گوهر غذای مکیده را در‌خود می‌پزد و به پختگی‌کامل می‌رساند و به عقیده‌ی جرجانی، کبد وظیفه‌اش این است که کپلوس را تبدیل به خون کند. اما خون نیز ممکن‌است بسوزد. ابن‌سینا می‌گوید «حرارت‌کبد شدت‌ یافته، خون را سوخته به ماده سودا تبدیل کرد.»

و بالاخره در دنباله‌ی این ماجرا ابن‌سینا سرانجام به سوختن جگر یا کبد اشاره می‌کند... از اثر سوءمزاج گرم کبد، خون و خلط و ماده‌ی کوشین کبد بسوزد... اگر کبد از اثر مزاج گرم به‌حالش برسد، سوختگی در آن روی دهد... آنگاه چیزی غلیظ  و سیاه رنگ با مدفوع  بیمار باشد، بدان که این چیز غلیظ و سیاه‌رنگ گوشت کبد است که متعفن شده‌است.

ابن سینا در جای دیگر از کتاب « قانون» خود به پاره جگر سوخته اشاره می‌کند و می‌گوید...

...شاید این سبب سوزاننده یا گدازنده ، جرم کبد را بسوزاند و به دنبال خلط دفع شده پاره‌ای از جگر سوخته را بیرون دهد.

وی در همین زمینه و درباره‌ی ماهیت ماده‌ی سیاهی که از بدن بیمار دفع می‌شود در جای دیگر می‌نویسد:

...چنین‌ماده‌سیاه‌غلیظ دُردی مانندیکی از چند حالت است،گوشت جرم کبد سوخته و غلیظ است... و یا زیاد راکد مانده و سوخته است.

سپس به سبک و سیاق خود از رسوب غیر‌طبیعی ادرار برای سوختن جگر چنین حجت می‌آورد.

بخشی از کبد سوخته است و این رسوب خونی است که از آن اندام سوخته (کبد) آمده.

سید اسماعیل جرجانی نیز به سوختن جگر آدمی اعتقاد دارد و در ذخیره خوارزمشاهی می‌نویسد:

...و آنچه از جگر آید... آن اجزای سوخته باشد که از جگر همی‌آید.

به‌این ترتیب اصطلاح سوختن جگر که سرچشمه از عقاید و آرای طبیبان روزگاران گذشته گرفته، جای خودرا در گفتار روزمره و عرصه‌ی ادبیات ما نیز پیدا‌کرده است. اکنون شاید بتوان کمی از غرابت تعبیر جگر جام، در این بیت از حافظ کاست:

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتشی از جگر جام در املاک انداز

حافظ در این بیت، دنیا را به مزرعه‌ای تشبیه کرده است که اگرچه خود بر جای می‌ماند اما مالکیت آن ثباتی ندارد و فقط چند روزی در اختیار و تملک ماست، سپس توصیه می‌کند که بایداین مایع آتشین و سوزاننده را از جام می،تا به آخر و تاژرفای جام یعنی از جگر آن نوشید، به دنیا و دارایی‌های دینوی پشت‌پا زد و به‌این ترتیب آتش سوزان در مایملک خود انداخت.

برمبنای سوختن‌خون در جگر، چنانکه در باورهای طبی آن روزگار دیدیم، قاعدتاً باید آتشی را که از جگر برمی‌آید به اعتبار اینکه جگر مرکز حرارت و داغ‌ترین جای بدن است، سوزاننده‌ترین آتش بدانیم. بنابراین آتش که از جگر جام  (باده‌ای که در ژرفای جام ‌است) برمی‌آید به‌ تعبیر حافظ برای به آتش کشیدن آنچه در تملک ماست سوزنده‌تر و آتش‌زننده‌تر خواهد بود.

منبع:

طبیبانه‌های حافظ ـ دکتر احمد مدنی

 

تعداد بازدید : 4285

ثبت نظر

ارسال