شماره ۱۱۵۳

دلیل‌تراشی، مکانیسمی ناکارآمد برای کاهش اضطراب

دکتر مهدی نوری .F.R.C.P

دلیل‌تراشی، مکانیسمی ناکارآمد برای کاهش اضطراب

چهارشنبه 11 مرداد 1396
پزشکی امروز

دلیل‌تراشی، شایع‌ترین مکانیزم دفاعی زندگی انسان است.تقریباً تمامی افراد برای توجیه کارهای‌خود  نوعی‌ دلیل و بهانه‌ می‌آورند. برخی‌‌از‌این دلایل منطقی هستند، اما بسیاری‌از بهانه‌ها نیز در‌محدوده دلیل‌تراشی غیرمنطقی قرارمی‌گیرند و برای فریب‌‌دادن خود و درعین‌حال برای رهایی از اضطراب به‌کارگرفته ‌می‌شوند. دلیل‌تراشی(Rationalization) یکی‌از مکانیسم‌های‌دفاعی (Defense‌ mechanism) است‌ که برای‌حل کشمکش‌های هیجانی و کاهش اضطراب به‌کار‌می‌رود. در‌این مکانیسم، فرد تلاش‌می‌کند تا با استدلال‌های پذیرفتنی، رفتار و احساسات غیرموجه و توجیه‌ناپذیر خود را توجیه‌نماید. برای‌مثال، مردی‌که همسرش از او جدا‌شده‌است ممکن‌استعلت طلاق را با بی‌توجهی همسرش به‌اصول خانه‌داری و مهمان‌نوازی و یا دخالت پدر و مادر همسرش در زندگی زناشویی توجیه‌کند، درحالی‌که خسیس‌بودن خودش و توهین و آزاررسانیدن به همسرش علت اصلی جدایی بوده‌است.

انسان همواره برای آرامش و آسایش زندگی خود تلاش کرده‌است. از حدود ۵۰۰۰ سال پیش که مصریان با  ابزارهای بسیار ساده، مانند قلم‌های مسی و سنگی تخته سنگ‌ها را از بستر آهکی‌ کوه‌ها جدا می‌کردند و سنگ‌تراشان با اره‌ها، مته‌ها و قلم‌های سنگی و مسین سنگ‌ها را می‌بریدند و تراش می‌دادند و اهرام را می‌ساختند و در واقع برماده جامد مسلط شدند، تا امروز که انسان در زرفای قوانین حاکم برجامدات، مایعات و گازها نفوذکرده و فرمانروای طبیعت‌شده و به تسخیر فضا پرداخته، تلاش آدمی برای تغییر وضع زندگی خود بوده‌است. متاسفانه، با آنکه بزرگان دانش افراد بشر را به خودشناسی و خودپذیری هدایت کرده‌اند، آدمی نتوانسته است بر نفس و ذهن و روان خود تسلط‌یابد. او برای توجیه کارهای خود و حفظ یکپارچگی شخصیت خویش به‌وسایلی متشبث می‌شود که یکی از آنها دلیل‌تراشی است.

در واقع انسان با نیروی بیکران خود هیچ‌گاه نتوانسته است تا برخود و هیجان‌هایش تسلط‌یابد. با آنکه نوعی تمایل طبیعی برای حفظ توازن و تعادل حیاتی و رشد و تکامل وجود دارد و تقریباً تمام افراد بشر خواستار ارزش‌هایی مانند کمال، سلامت جسم و روان، داشتن‌ هویت واقعی و تعالی هستند، اما نیروهای غیرمعقول آدمی شخصیت انسانی او را نشانه‌گرفته و او را واداشته‌است تا برای مقابله با احساس ترس و اضطراب و تنهایی، ‌ساز و کارهایی را انتخاب‌نماید که متأسفانه بر تنش و اضطراب موجودش افزوده می‌شود. از‌آنجا‌که توانایی‌های بالقوه انسان درشرایط نامساعد مختل و یا نابود می‌گردد،  نقش خانواده و جامعه در شکوفاشدن استعدادها یا مصیبت‌بارشدن آنها بیشتر برجسته می‌شود. خانواده می‌تواند با تحقق‌بخشیدن به‌توانایی‌های بالقوه کودک، او را بامفاهیم سلامت و کمال آگاه‌سازد و درمسیر رشد شخصیت  او را راهنمایی کند تا بتواند خوب زندگی کند و رفتار بهنجار داشته‌باشد. اگر کودک به‌سوی خودشکوفایی رشد مطلوب داشته‌‌باشد می‌تواند احساس مسئولیت نماید، دوست‌داشتنی باشد، مهربان و بخشنده باشد، عشق‌بورزد، اعتماد‌به‌نفس داشته باشد و با کینه وخشم و حسادت روزگار خود و دیگران را مختل‌نسازد. ناسازگاری، بی‌عدالتی، بی‌انصافی و عدم‌حمایت منطقی والدین می‌تواند زندگی کودک را بانگرانی و نا امنی همراه سازد و در بزرگسالی نیز با روان‌نژندی دنیا را ناایمن و غیر‌قابل تحمل بشناسد و دست به واکنش‌های دفاعی بزند. متأسفانه در‌تمام جوامع انسانی، افرادی مشاهده‌می‌شوند که با دیدگاه ابزارمداری، مفهوم سلامت‌روان را فراموش‌کرده‌اند و با کیفیت جعلی زندگی می‌کنند. زندگی ماشینی و ابزارمداری افراطی فرصت خودشناسی و سازگاری منطقی افراد را مختل‌نموده و در‌نتیجه انجام رفتارهای نابهنجار هر روز شایع‌تر می‌گردد.  انسانی که در پیچیدگی زندگی ماشینی و نفوذ فرهنگ تکنولوژی و عدم‌آگاهی اسیر شهوت‌های ارضانشدنی شده‌باشد، به انجام واکنش‌هایی دفاعی آسیب‌دیده در برابر ناملایمات می‌پردازد که تمامیت شخصیت او را به‌خطر می‌اندازد. فقدان خودآگاهی و عدم رضایت‌خاطر و احساس ناایمنی، انسان را از‌لحاظ روانی و اخلاقی درمانده می‌کند. دلیل‌تراشی و عصیانگری یکی‌از واکنش‌های روانی انسان در جامعه نوین است. در چنین شرایطی ممکن‌است انسان برده و بنده هدف‌هایی شود که از‌آن‌او نیستند. این کیفیت‌زندگی، یعنی احساس تجرد و تنهایی و ناتوانی و بیگانگی، بر تمامی مظاهر زندگی آدمی اثر می‌گذارد. این تجرد و تنهایی در‌کل ابعاد و در تمام حرفه‌ها مشاهده می‌شود. برای مثال، بسیاری‌از نقاشان جامعه‌نوین، دیگر همانند لئوناردو داوینچی (Leonardo di ser Piero da Vinci)، کامیل پیسارو (Camille Pissarro) و ونسان ونگوگ ( Vincent Willem van Gogh) نقاشی نمی‌کند و بسیاری‌از شاعران و نویسندگان جامعه صنعتی نیز با خودانگیختگی و خودشکوفایی به راه مولوی و سعدی و حافظ و فردوسی و دانته و ولتر نمی‌روند.

اصولاً مکانیسم‌های دفاعی چاره‌ای برای‌ حفظ تمامیت «من» یا «خود» آدمی است که اگر به‌طور افراطی به‌کار نروند، از برخی آشفتگی‌ها پیش‌گیری می‌کنند و از اضطراب می‌کاهند. حتی برخی از آنها مانند مکانیسم والایش (Sublimation) را می‌توان واکنشی موفق دانست که کشش‌های غریزی غیرقابل‌قبول را در مسیر قابل‌تایید جامعه و مفید برای فرد و اجتماع هدایت می‌کند.

پیش‌از‌این به‌نام مهمترین مکانیسم‌های دفاعی اشاره‌شده و خواننده از مکانیسم‌هایی مانند واپس‌زدن،   بازگشت،  سرکوبی،  همانندسازی، درون‌فکنی،  برون‌فکنی، جبران،  واکنش‌سازی و تصعید آگاهی دارد.

دلیل‌تراشی نیز یکی از این مکانیسم‌های دفاعی غیرموفق است که برای حفظ تمامیت من و کاهش اضطراب انجام می‌شود. آدمی باتوسل به‌این سازوکار تلاش می‌کند تا ناکامی‌های خود را با دلایل مردم‌پسند توجیه‌کند و از فشار درون بکاهد. متاسفانه، گاهی فرد با دلیل‌تراشی‌خود را نیز فریب می‌دهد و برای تبرئه خود و منطقی نشان‌دادن اعمال خویش، بهانه‌هایی می‌آورد که معمولاً کارساز نیستند. برای مثال، فردی که تحصیلات و مطالعه کافی ندارد  با دلیل‌تراشی خود را فریب می‌دهد که چه‌بهتر که درس نخوانده‌است، به‌خود می‌قبولاند بیشترکسانی‌که درس‌خوانده‌اند و بیشتر می‌فهمند، رنج می‌کشند و عمرشان کوتاه می‌شود و یا استدلال می‌کند که خوش‌به‌حال کسانی که نادان آمدند و نادان رفتند، در دو روزه عمر که این همه رنج و محنت جایی ندارد!. باید توجه‌داشت که مکانیسم  دلیل‌تراشی سازوکاری ناخودآگاه است.  به‌عبارت دیگر دلیل‌تراشی یکی از سازوکارهای دفاعی انسان است که به‌طور ناخودآگاه در برابر وقایع اضطراب‌زا به‌کار می‌رود تا «من» را در برابر آسیب‌های روانی محفوظ بدارد. فرد ناپخته، در شرایط اضطراب‌آور افکار و تمایلات  و رفتار خود را نسبت به‌موضوعی تغییر می‌دهد و به‌افکار و انگیزه‌هایی نسبت می‌دهد که مقبول‌تر و موجه‌تر و جامعه‌پسند می‌نماید. پیش از این در همین هفته‌نامه، به تلاش‌های خودآگاه انسان که زیرعنوان Coping mechanisms بررسی‌شده‌اند، اشاره‌کرده‌ام. اما مکانیسم‌های دفاعی، مانند دلیل‌تراشی  به‌طور ناخودآگاه برای انطباق با کشمکش‌ها و تنش‌ها و حل مشکلات انجام می‌شوند. البته اگر به‌کار گرفتن این مکانیسم برای افزایش حس‌احترام به‌نفس (Self-steam) باشد، می‌تواند مفید واقع‌گردد. شاید همگی افراد از این ضرب‌المثل پندآموز قدیمی آگاهی دارند: روباهی گرسنه تلاش کرد خوشه‌ای از انگور رسیده و اشتهاآور را بچیند و بخورد. اما روباه نتوانست خوشه انگور را بچیند. درنهایت چون ناامیدشد گفت: کسی این غوره‌های ترش را نمی‌خورد! در ضرب‌المثل فارسی نیز داستان گربه و گوشت را همگی می‌دانند:  گربه‌ای که شاهد آویزان‌کردن گوشت در داخل مغازه  قصابی بود. پس از بیرون‌رفتن قصاب از مغازه، خودش را به‌قصابی رساند تا گوشت را برباید، اما چون دستش به‌قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی‌رسید، تخته‌ای را که قصاب روی آن گوشت  می‌برید زیرپایش گذاشت، اما تخته‌چرب بود و گربه لیز می‌خورد و به‌زمین می‌افتاد. پس‌از چندبار که این‌کار را انجام‌داد قصاب وارد مغازه‌شد. گربه درحالی‌که دستش را روی بینی‌اش گرفته‌بود گفت : پیف‌پیف، این گوشت بومی‌دهد و از مغازه خارج‌شد!  درباره ما انسان‌ها نیز سعدی می‌گوید:

که گفت پیرزن از میوه می‌کند پرهیز

دروغ گفت که دستش نمی‌رسد به درخت

در مقاله‌ای مستقل،  به‌یکی دیگر از واکنش‌های دفاعی اشاره می‌گردد.

تعداد بازدید : 4043

ثبت نظر

ارسال