شناخت به فرایند دانستن و آگاهشدن گفته میشود که فعالیت آن در ارتباط نزدیک با قضاوت قراردارد. شناخت به معنای دریافت اطلاعات، سازماندهی، استفاده از آن، درک روابط بین علتومعلول عمل و نتایج آن است.
شناخت، حافظه، زبان، جهتیابی، عمل (Praxis)، قضاوت و عملکرد اجرایی، روش و رفتارها، روابط بین فردی و حل مسأله را نیز شامل میگردد. اختلالات شناختی، تنها منعکسکنندهی اختلال در یک یا چند حوزهی شناختی نبوده، بلکه معمولاً با نشانههای رفتاری همراه میگردند. این اختلالات نمونهای از ارتباط پیچیده بین نورولوژی، طب داخلی و روانپزشکی است که در آنها بیماریهای طبی و نورولوژیک غالباً منجر به اختلال شناختی شده و با نشانههای رفتاری نیز همراه میشوند.
ازبین تمامی بیماریهای روانپزشکی، اختلالات فوق بهبهترین شکل نشاندهندهی این موضوع است که چگونه آسیبهای بیولوژیک منجر به اختلال در رفتارمیگردند.
هرچند که اختلالات شناختی بهطور مقطعی (Cross-sectionally) تابلوی بالینی مشابهی دارند، اما این گروه ناهمگون از بیماریها ممکناست ازنظر سببشناسی، سیر و معالجه بهطور چشمگیری با یکدیگر متفاوت باشند. بهعنوانمثال اختلال در یادآوری اطلاعات هم در دیلیریوم و هم در بیماری آلزایمر دیده میشود. اما در دیلیریوم این نشانه ممکناست قابلبرگشت بوده و به یک دورهی درمانی محدود شود. درحالیکه در بیماری آلزایمر ناشیاز یک فرآیند دژنراتیو بوده که درمان آن نشانهای میباشد. درمانگر باید پیشاز آنکه تشخیص یک اختلال شناختی و طرح معالجهی آنرا ارائه کند، به دقت تاریخچه و زمینهی بروز آنرا مورد ارزیابی قراردهد. خوشبختانه پیشرفتهای بهوجودآمده درزمینهی بیولوژی مولکولی، فنون تشخیصی و مداخلات دارویی بهگونهای چشمگیر، توانایی تشخیص و معالجهی اختلالات شناختی را بهبود بخشیده است.
در مراکز درمانی بیماران اغلب دچار نشانههای اختلال شناختی شده و تنها در صورتی توسط روانپزشکان مورد ارزیابی قرار میگیرند که اختلالات رفتاری چشمگیری که فرایند درمان روزانهی آنها را مختل کرده باشد، پیدا کنند. شیوع بالای نشانههای روانپزشکی و سندرمهای مشابه، در بیماران مبتلا به اختلالات طبی که سابقهی بیماری روانپزشکی ندارند، نشاندهندهی این مطلب است که درمانگر باید وقوع اینگونه نشانهها و پیامدهای آنرا در مراکز درمانی طبی و جراحی پیشبینی و از آمادگی کافی برای تشخیص و مدیریت آنها برخوردار باشد. تشخیص و معالجهی صحیح اینگونه نشانهها، همکاری پزشک و بیمار را میطلبد.
اختلالات شناختی:
اختلالات شناختی، شایعترین اختلالات روانپزشکی در دورهی سالمندی است و مشکل غالب درآنها، بروز یک اختلال معنیدار بالینی در شناخت است که بروز آن، بهصورت افت عملکرد فرد درمقایسه با سطح عملکرد قبلی اوست.
شیوع نوروپاتولوژی پلاکهای سالخوردگی(Neurofibrillary Tangles (NFT تنها در نیوکوتکس در هیپوکامپ و سایر ساختمانهای لیمبیک، موجب شد تا تحقیقات زیادی در بیماران آلزایمر انجام شود. افت پیشرونده در عملکرد شناختی، ارتباط قوی با بروز فزایندهی نوروپاتولوژی آلزایمر دارد. شروع این تحقیقات توسط Belessed و همکاران او بود. نتایج بررسیهای زیادی نشان میدهد که در قشر مغز سالمندان بدون تشخیص دمانس، این ضایعات بهوفور دیده میشوند و این ایده را مطرح میکند که پلاکهای سالمندیSP و NFT ممکناست تابلویی از سالخوردگی طبیعی مغز باشد. آنچه که بیماری آلزایمر را از سالمندی طبیعی جدا میسازد، پیدایش اختلال خفیف و زودهنگام در عملکرد شناختی است. بیماران مبتلا به آلزایمر، توانایی ذخیرهکردن اطلاعات جدید را از دست میدهند که بهتدریج نتایج مخربی بر زندگی روزانهی آنها بهدنبال خواهد داشت.
درحالحاضر، شواهد زیادی وجود دارد که نشانمیدهند کاهش سیناپس که منجر به قطع ارتباطات بین مدارهای عصبیقشری ـ قشری میگردد (Corticortical) حامل این اُفت شناختی پیشرونده است.
مغز و ظرفیت شناختی (Brain and cognitive Reserve):
مفهوم مغز و ظرفیت شناختی، درپی مشاهداتی بهدستآمد که نشان میداد بعضی افراد درمقایسه با سایرین ـ درحالیکه ضایعات مغزی و نوروپاتولوژی قابلتوجهی دارند ـ
اختلال شناختی کمتری نشان میدهند. بهنظر میرسد که افراد با سطح عملکرد بالاتر، از نوعی عامل ذخیرهای برخوردارند که موجب میگردد تا بروز آسیبهای عقلانی و عملکردی ناشیاز بیماریهای نورودژنراتیو در آنها با تأخیر صورت گرفته یا به طور کامل بهبودی پیدا کنند.
بیشتر پژوهشهای صورتگرفته در موضوع ذخیرهیشناختی، برپایهی بررسیهای صورت گرفته در بیماریهای پیشروندهی مزمن همچون آلزایمر قراردارد. بنابراین تصور میشود که ذخیرهی شناختی بهمعنای قابلیت مقاومت مغز دربرابر آسیبهای پاتولوژی بدون اینکه اُفتی در عملکرد شناختی آشکار شود، نقش مهمی در تظاهر بالینی دمانس داشته باشد. توضیحی که برای این مطلب وجود دارد از شواهدی بهدستآمده که نشانمیدهد، ذخیرهی شناختی موجب میگردد تا در مغز مکانیسم جبرانی برای غلبه بر نوروپاتولوژی آسیبهای درحالرشد ایجاد گردد.
بررسیهای آتوپسی، تحقیقات طولی و شناختی و سایر پژوهشهای صورتگرفته حاکی از آن است که بیماری آلزایمر در اوایل زندگی آغاز و دهها سال قبل از بروز بالینی بهطور مخفیانه و تدریجی پیشرفت مینماید. شناسایی افراد درمعرض خطر بهوسیلهی ابزارهای حساس سنجش عملکرد شناختی، راهی برای آنهایی است که ممکناست درآینده به آن مبتلا شوند. اما از طرف دیگر این احتمال نیز وجود دارد که افراد با ذخیرهی مغزی یا شناختی قابلتوجه، بتوانند نقایص شناختی خود را تا مراحل نزدیک به شروع نشانههای بالینی دمانس، مخفی نگاه دارند. درنتیجه این موضوع موجب میگردد تا از حساسیت ابزارهای اندازهگیری عملکرد شناختی کاسته شود. همانطور که ذکرشد، بررسیهای اتوپسی نشانمیدهد که نوروپاتولوژی بیماری آلزایمر معمولاً قبلاز بروز بالینی آن آغاز شدهاست. نتایج بررسیهای نوروپاتولوژی آلزایمر که در اتوپسی 3661 بیمار توسط Brank صورتگرفت، نشانداد که از 25سالگی، نزدیک به یک پنجم موارد اتوپسی صورتگرفته در مرحلهی۱ Brank Neurofibrillary (خفیفترین مرحلهی پاتولوژی بیماری)، قرارداشتهاند. این واقعیت که ضایعات پاتولوژی ممکناست سالها قبلاز شروع نشانههای بالینی وجود داشته باشد، این موضوع را مطرح میکند که برای بیماری آلزایمر، دو دسته عامل خطرزای متفاوت وجود دارد. یکدسته عوامل خطر از نوع پاتولوژی و گروه دیگر عوامل خطر برای ظهور بالینی اختلال است. پاتولوژی بیماری به طور اساسی منشأ ژنتیک دارد. همچنین بهنظر میرسد عوامل متعددی در ذخیرهی شناختی تأثیرگذار بوده و شواهدی وجود دارد که هریک از این عوامل را باخطر ایجاد دمانس مرتبط میسازد. این عوامل عبارتنداز: آموزش، هوش، شغل و روابط اجتماعی در سراسر زندگی. هرچند که نقش ذخیرهی شناختی در پیشگیری از ظهور بالینی دمانس مورد پذیرش قرارگرفته است.حوزههای ویژهی مسئول در این اثر، مکانیسمهایی که بهوسیلهی آن واقع میشود و امکان استفاده از آن در پیشگیری از دمانس هنوز روشن نشده است.
لزوم ارزیابی شناختی در سالمندان:
ارزیابی شناختی، مهارت بالینی ارزشمندی است که بهویژه در سالمندان، انجام آن ضرورتی اجتنابناپذیر است. این ارزیابی ممکناست به تشخیص بیماریهایی که موجب اختلال در تفکر و قوای عقلی میگردند کمک نماید. همچنین توان پیشگویی خطرات احتمالی بهویژه در بیماران سالمند بستری را برای درمانگر فراهم میسازد (دیلیریوم). غربالگری اختلالات شناختی، درجهبندی شدت آنها، تشخیص افتراقی و بررسی علل احتمالی، کنترل و پیگیری سیر اختلال از دیگر مزایای ارزیابی شناختی است. همچنین اختلال در سطح عملکرد در بسیاری از موراد، علامتی از افت تواناییهای شناختی محسوب میگردد.
تعریف دمانس:
تعاریف متعددی از دمانس شده است که از آن جمله؛ افت پیشروندهی توانایی و قابلیتهای شناختی در غیاب اختلال در هوشیاری است. تنوع حوزهی شناختی درگیر در دمانس و گستردگی آنها حاکی از وجود یک بیماری مزمن و افت همهجانبهی تواناییهای عقلانی است که بروز نشانههای آن بهصورت مشکلات در حافظه، توجه، تمرکز، درک کلام و نشانههایی دال بر بروز اختلال در خلق، شخصیت و رفتار اجتماعی است. همچنین در تعریف دمانس، تأکید بر لزوم افت اکتسابی عملکردهای ذهنی، پایداری اختلال و سیر پیشروندهی نشانهها شده است.
تعریف دیگر، دمانس را سندرم اختلال اکتسابی حافظه و سایر عملکردهای شناختی ذکرکرده که ناشیاز آسیب نورونی است. دمانس دراثر گروه خاصی از بیماریها ایجاد میشود که موجب آسیب و تخریب نورونی شدهاند. بهعنوانمثال میتوان بیماری آلزایمر یا بیماریهای مغزی عروقی را برشمرد. اما دیلیریوم که ممکناست موجب پیچیدگی تابلوی بالینی در دمانس شود و یا اینکه بهتنهایی عامل اختلال شناختی باشد، سندرمی از اختلال در توجه و هوشیاری است که فیزیولوژی مغز را دچار اختلال کرده و درنتیجه در عملکرد طبیعی آن مشکل ایجاد میکند. دمانس موجب کاهش آستانهی بروز دیلیریوم میگردد و این سندرم بهطور شایع در بیماران مبتلا به دمانس دیده میشود.
باتوجه به اینکه در مواردی ممکناست، دمانس با نشانههایی غیراز اختلال در حافظه ـ براساس طبقهبندی DSM اختلال در حافظه برای تشخیصگذاری دمانس ضروری است ـ آغاز گردد (مثال FTLD، یا حتی دمانس آلزایمر غیرمتعارف)، بعضی از صاحبنظران اختلال در حداقل سه مورد و یا بیشتر از تواناییهای شناختی را برای تشخیصگذاری دمانس کافی میدانند. براین اساس دمانس به معنای اختلال پایدار است و موجب افت عملکردهای مزمن میشود که بهعلت دیلیریوم نبوده و باید حداقل سه مورد و یا بیشتر از تواناییهای شناختی زیر را مختلکرده باشد: حافظه، زبان، ادراک (بهویژه تواناییهای دیداری ـ فضایی (Calculation-Praxis) دانش معنایی یا عقلانی، عملکردهای اجرایی شخصیت یا رفتار اجتماعی و آگاهی یا تظاهر هیجانی Emotional Awareness or Emotional Expression، که دراین تعریف، ملاک اختلال عقلانی پایدار برای تمایز آن از دیلیریوم و بروز تغییراتی در رفتار اجتماعی و هیجانی بهمنظور تأکید بر نقش لوبفرونتال و تمپورال در بسیاری از دمانسها صورتگرفته است.
ثبت نظر