ماری بیکر ادی (Mary Baker Eddy) بنیانگزار علوم مسیحی (Christian Sceince) است و بانویی است که تأثیر او بر فرهنگ آمریکا بسیار چشمگیر بوده است. پیشاز اینکه یک پروژهی روانی ـ تاریخی به ابعاد متفاوت این فرد و این موضوع رسیدگی کند، ما به نکاتی اشاره و استناد میکنیم که در بیوگرافی یا شرح زندگی وی تألیف ویلبر (Wilbur) آمده است و خانم بیکر ادی شخصاً پیشاز چاپ، پساز مطالعهی پیشنویس این کتاب، صحت و اصالت آنرا مورد تأیید قرار داده است. در قسمتی از این کتاب به این موضوع اشاره شده که خانم بیکر ادی در دوران کودکی (از لحاظ سلامتی یا قدرت ستونفقرات، بسیار ضعیف، ظریف و بیبنیه) بودهاست. بعدها برای ناراحتی او عنوان ضعفنخاعی پیشنهاد شده که از لحاظ پزشکی عنوان مبهم و غیردقیقی است.
این شرایط باعث میشد که در دوران کودکی و نوجوانی برای انتقال او از یک اتاق به اتاق دیگر، از آغوش یا بغل پدرش استفاده شود. پساز آن زمانی که ازدواج کرد و صاحب پسری شد: «او آنقدر ضعیف بود که قادر به نگهداری از نوزادش نبود و یک دایه یا پرستار از نوزاد وی مراقبت میکرد».
بالاخره، شهرت یک هیپنوتیست بهنام فینئاس ت.کیمبی (Phineas t. Quimby) که از شاگردان یا پیروان مسمر بود بهگوش او رسید و برای درمان با شفابخشی سریع، بیکر ادی با ایمان و امید فراوان بلکه نامحدود نزد این هیپنوتیست رفت و پساز قرارگرفتن درحالت خلسه، واقعاً بهصورت سریع و فوقالعادهای، دردها و ناتوانیهای شدید او خاتمه پیدا کردند، بهطوریکه شفابخشی سریع و گستردهی وی حتی برای کیمبی غیر منتظره بود. این جریان باعث شد که تا یک رابطهی شدید عاطفی و معنوی بین خانم ادی و آقای کیمبی برقرار شود که برای سالیان متمادی هم پساز آن تماس آنان با یکدیگر ادامه و استمرار پیدا کرد. بالاخره یک روزنامهای به خانم ادی رسید که در آن اعلام شده بود که آقای کیمبی بهصورت ناگهانی فوت شده است. روز بعد، او زمانیکه در یک خیابان پُر یخ و برف حرکت میکرد، به زمین افتاد و درد شدید در ستونفقرات همراه با وحشت و ناامیدی در فقدان کیمبی که به او آرامش و بیدردی میداد، تمام وجودش را فراگرفت. دراین وضعیت روحی خاص بهتدریج وی به این نتیجه رسیده بود که درحقیقت کیمبی و مغناطیس حیوانی وی، او را درمان نمیکرد، بلکه این کار توسط خدا صورت میگرفت. دراین شرایط او به تکرار تعالیم و مراسمی پرداخت که پدر کیمبی برای رسیدن او به آرامش انجام میداد و بهزودی احساس کرد که پدر خیلی بزرگتری وجود دارد که میتواند دردهای او را ازبینببرد و مصائب و آلام وی را شفا بخشد و از این لحظه بود که او به کوشش پرداخت تا تماس خود را با این قدرت متعالی افزایش ببخشد.
این توصیف پرشکوه از جوابدهی سریع هیپنوتیزمی و درمان ناگهانی و رسیدن سریع و کامل به انتظارات بهنظر میرسید که مشخصات بارز و اصیل دیونیسینها در جستجوی رهایی از شرایط پراسترس بوده باشد که ما این افراد را درجه یا گرید5 در تلقینپذیری مینامیم. اگر دراین شرایط به وضعیت بیماری یا ناتوانی وی در گذشته نظر میکردیم، به احتمال فراوان تمام آنها را کاربرد ناخودآگاهانهی درد و ضعف برای جلبتوجه و محبت اطرافیان تلقی میکردیم.
ضعف ستون مهرهها بیشتر از آنکه یک بیماری یا علامت بیماری بوده باشد، یک انگاره یا استعارهی سوماتیک یا بدنی میپنداشتم. پس از این شفابخشی ناگهان، او از این جریان برای جلب توجه بیشتر اطرافیان در راستای قدرتهای درونی خود استفاده میکرد. بهاینترتیب در سالهای آینده باتوجه به اینکه همیشه و در هرجامعهای ازجمله آمریکا عدهی زیادی منتظر پیداکردن افراد شفابخش و دارای قدرتهای ماورایی هستند، انبوهی از پیروان و مبلغان به گِرد او جمع شدند و صفهای طولانی از انسانهای شفاجو در اطراف منزل و بعد محلکار او پدید میآمد که دربین آنها به اصطلاح همه جور آدمی پیدا میشدند. این میتواند مثالی باشد برای این عقیده که هیپنوتیزم میتواند ریشه و پایهی بسیاری از تحرکات اجتماعی بوده باشد. دراین جـریان نشریهای با نام کریسـتـین سایـنس مونیتـور (The Christian Sceince Monitor) از متن یا بطن به نقل از گرایش مغناطیسی آن نشأت گرفت که یکیاز روزنامههای بهتر و برتر ایالات متحده است.
این موضوع بسیار جالب است که توجه داشته باشیم که بحرانهای روانی خانم ادی بیشتر نمایانگر وفاداری او به یک فرد است تا اینکه آنرا یک عقیده یا آئین بدانیم. برای بیشتر مردم قبول روند معجزهآسای بیماری وی بیشتر جذاب و قابلقبول بود تا دراینزمینه بحث شود که وفاداری به چه فردی عامل آن بوده است. او در آغاز برای اقدامات درمانی روی خودش بیشتر یا عمدتاً براین احساس بود که کیمبی عامل آن بوده است، ولی پساز مرگ کیمبی و در شرایطی که خودش این شفابخشیهای سریع را انجام میداد، به این نتیجه رسید که نیروهای آسمانی این کارها را انجام میدهند و بهاینترتیب تابعیت خویش نسبت به کیمبی را به ایمان و اعتقاد به آفریدگار کیمبی تعالی بخشید و این مطالب بهاین صورت در بیانات این خانم ظاهر گردید:
این یکیاز شوربختیهای من بوده که همیشه فکر میکردهام که انسانها برتر و بزرگتر از چیزهایی هستند، که واقعاً بودهاند. یکیاز اشتباهات من این بوده که دیگران را مظهر و محتوای افکار خودم تصور میکردم و پساز مدتی چنین میانگاشتم که آنان هستند که چنین گونهاند... (ص94ویلبر 1907).
درمقابل انبوه کسانی که از افکار و باورهای او مشتاقانه حمایت میکردند، کسانی هم وجود داشتند که وی را مورد انتقاد قرارداده و مدعی بودند که او موقعیتهایی را پیشنهاد میکند که به ارتباط متفاوتی با خدا مربوط و مرتبط میشوند. دراینزمان، حضور در مراسم، مناسک و خدمات آئینی علوم مسیحی منجر به پیدایش شوروحالهای بسیار شدید و پُرابهتی میشد که این شرایط و این شوروحالها دیگر در مراسم کلیسایی مشاهده نمیشوند. باوجود اینکه اساس و بنیان این مراسم برپایهی مفاهیم مرتبط با هیپنوتیزم و ادراکات خلسهای هیپنوتیزمی بودند، ولی هنوز در مراسم رسمی این ارتباط تکذیب میشد. برای مثال در یکی از درسهای هفتگی آنان این مطلب عنوان میشد که: «مراسم و مفاهیم احضار ارواح در اشکال قدیمی و انواع جدید آن در پشت عناوین هیپنوتیزم و مسمریسم پنهان شدهاند».
بهطورخلاصه، افراد بهشدت هیپنوتیزمپذیر تمایل دارند که بهسرعت به یک علامت یا سیگنال اطاعت نشاندهند و یا مطلبی را فراموش کنند و برای رفتاری که انجام داده و یا نشان داده و دراین زمان دیگر منظور یا هدف آنرا نمیدانستند و به دلیلپردازی اقدام کنند. اگر درمیان این توجیهات و تفسیرها آنان بهصورت احساس راضی نشوند، بهصورت ناخودآگاه به انجام رفتارهای دیگری میپردازند. افرادیکه دارای زمینهی هیپنوتیزمپذیری کمی هستند برای انجام کاری پساز دریافت یک علامت، اینکار را خیلی سختتر انجام میدهند و دراینشرایط هم کوشش میکنند تا دلایل، تفسیرها و توجیهات قویتر و مستدلتری را برای کاری که انجام دادهاند، پیدا کنند.
افراد، عقاید و باورهای خود را از طریق ارایهی توجیهاتی برای کارها و رفتارهای انجام شده نشانمیدهند. هرچند آنان کموبیش فراموش کردهاند که تلقینات هیپنوتیزمی ناپیدا عامل اصلی انجام این رفتارها بوده است.
ثبت نظر