Edward Donnall Thomas-1920-2012) Don Thomas)
میخواست یکی از مشکلات بزرگ بیماریهای خونی را حل کند وقتی که از او پرسیده شد چه شد که تصمیم گرفت روی پیوند مغز استخوان کارکند گفت زمانی که تعلیماتش را درهماتولوژی به پایان رساند ازخودش پرسید مشکل بزرگ در رشتهی بیماریهای خون کدام است؟ او ابتدا به فکر هموگلوبینوپاتی افتاد و فکر کرد که ایدهآل خواهد بود اگر هموگلوبین A را بتواند جانشین هموگلوبینF نماید تا بیماری ریشهکن شده بهبودی کامل پیدا نماید ولی نتوانست چگونه به این مشکل حمله نماید. بعد به فکر بزرگترین مشکل بیماری خونی یعنی سرطان خون(Leukemia) افتاد.
در اوائل سالهای1950 بود که به سبب تجربهی Leon Jacobsen و سایرین که موجب زنده ماندن بعضی از موشهای تحت رادیاسیون قرارگرفته بودند پس از پیوند مغزاستخوان موش همزاد، قانع شد که پیوند مغز استخوان استعداد و توانایی بالقوه در درمان بالینی بعضی از بیماریهای خونی را خواهد داشت. او تنها نبود بلکه به Joseph Ferrebee نیز دربیمارستان Imogen Bassett در Coopperstown نیویورک این تصور الهام شده بود. توماس در سال 1955 بعداز اتمام تحصیلاتش به Coopperstown برای کار به دکتر Ferrebee پیوست. در آنجا آنها درسال 1957 اولین پیوند مغز استخوان را نزد بیماریکه بعداز شیمیدرمانی و رادیاسیون تمام بدن (total body irradiation) با انفوزیون داخل وریدی شخص سالم پیوند کردند. پیوند موقت گذران درچند بیمارگرفت ولی این بیماران پیشاز100روز زنده نماندند. چنین آزمایشی توسط بعضی افراد دیگر صورت گرفت ولی همگی با شکست روبرو شدند (پیوند یا توسط بیمار رد شد و یا پیوند، میزبان جدید خود را رد کرد) با این تجربیات شکست خورده از آنجا که درمورد تجانس نسجی (histoscompatibilily matching) اطلاعی در دست نبود وهمگی مأیوس شده بودند این عمل را ترک کردند ولی Don با پافشاری و سماجت آن را ول نکرد. او مطمئن بود که پیوند مغز استخوان توانایی بالقوه در درمان بعضی ازبیماریهای خونی را دارد لذا تجربه وتحقیق روی سگها را شروع کرد. اکثر سگهای پیوند شده تلف شدند ولی به ندرت بعضی از آنها زنده مانده و عمر طولانی نمودند.
Don فهمید که موفقیت در پیوند باید پایهی ژنتیکی داشته باشد.
او درسال1963 به Seattle کوچ کرد و با همکارانش طریقهیی را به کار بردند که منجر به تجانس گروه نسجی سگها و مقدار رادیاسیون irradiation به حدی رساندند که پیوند رد نشود و مصرف Methotrexate بعـداز پیـوند بهمنظور جلوگیری از عارضــه (graft versus host disease (GVHD را کشف کردند.
در اواخر سال1960 آنها توانستند پیوند مغز استخوان درسگها را با موفقیت انجامداده و با علم و تجربهیی که در بررسیهای سخت و شدید این حیوانات اخذ نموده بودند توام با کشف گروه تجانس نسجی در انسانها، دانتوماس برگشت به چالش کلینیکی پیوند درانسان بعد از12سال شکست.
او با جمع کردن پرستاران، تکنیسینها و پزشکان درسال 1969 شروع به پیوند مغز استخوان ازخواهر و برادر متجانس نسجی درنزد بیمارانی اقدام کرد که سرطان پیشرفتهی خـون (advanced leukemia) داشتند و حدس زده میشد چند هفته بیشتر عمر ننمایند.
تیم درمانی ذکر شده سعی وافری درحمایت از بیماران، محفوظ نگهداشتن آنها دراتاقهای استریل (Sterile laminary flow rooms) و درخواست از گروه برای هدیهی پلاکت به بیماران، تجویز گلبولهای سفید برای پیشگیری از عفونت، استفاده از کاتتر Bob Hickman methods برای تغذیهی وریدی intravenous alimentation و ایجاد anti thymosite globulin خانگی وانکوباسیون آن و بعداً فلبوتومی اسب (توسط خود توماس). به رغم این همه اقدامات ذکر شده بیشتر بیماران پیوند شده فوت کردند و فقط چند نفری زنده ماندند.
درسال1975Don نتیجهی یکصد پیوند مغز استخوان را دربیماران مبتلا به سرطان غیرقابل درمان که امید زنده ماندن را نداشتند منتشر کرد و اظهار نمود 13 نفر از آنها بهبودی کامل یافتند.
این نتیجه موجب شد که پیوند را دربیماران زودتر یعنی زمانیکه آنها درخاموشی کامل بودند انجام دهد و پاسخ درمانی را در60 درصد بیماران اخذ نماید. این موفقیت باعث شد تا تیم Seatlle پیوند مغز استخوان را درسایر بیماریهای خون چون تالاسمی، کمخونی داسی شکل (Sickle cell) میلودیسپلازی و لنفوما، میلوما گسترش دهد. با وسعت گرفتن پیوند مغز استخوان و دستیابی به دهندهی پیوند استفاده از پیوند به سرعت زیاد شد به طوری که درسال1912تقریباً به65.000 مورد رسید و عنقریب به یک میلیون بعد از شروع Don خواهد رسید.
Don یک فرد فوقالعاده، شدیداً باهوش با حافظهی بسیار قوی و کنجکاو بود. اگر با او کار میکردید میدیدید که اگر در موضوعی کاملاً روشن نبود با تواضع و شکستهنفسی نزد کسی که میدانست میرفت و از او درس میگرفت. او فرد ساکت و کم حرفی بود همیشه اجازه میداد سایرین بحث را ادامه دهند با این وجود اتوریته(autority) بسیار قوی داشت. وقتی صحبت میکرد همه گوش میکردند. مقالات و پیشنهادها باید سرموقع و دقیق معرفی میشد. مقالات پست و شلخته هرگز قابل قبول نبود.
در دانشگاه وکنفرانسها کسی اگر شوخی میکرد هیچکس نمیخندید مگر ابتدا Don خندیده و سپس سایرین بخندند، وقتی او خنده را قطع میکرد سایرین نیز قطع میکردند، با وجود این خیلی محجوب، صادق و باوفا بود. وظیفهشناسی را نسبت به او ادا میکردیم او هم وفادار به ما بود.
دو ویژگی مخصوص در زندگی Don وجود داشت:
اول اینکه او باور حقیقی و مطمئن درمورد پیوند مغز استخوان داشت به حدی که حاضر بود درقمارزندگی خانهاش را در شرطبندی دراین مورد بگذارد. درحالیکه مراکز سرطانی همه جا برنامههای بالینی درمبارزه با سرطان داشتند Don تمام حواس وسعی خود را متمرکز بر پیوند مغز استخوان در Frecl Hutchinson Cancer Reserch Center کرده بود.
دوم اینکه او عقیده داشت برای تبدیل رویابه حقیقت درمسائل پیچیده پیوند مغز استخوان وجود تیم ضروری است. گروهی را که Don جمع کرده بود عبارت بودند از پرستاران، تکنیسینهای آزمایشگاهی، مدیران و اطبای فوق تخصص و با توجه به عوارض پیوند نیز به متخصصان عفونی،ریوی، گوارشی، داروسازی توجه داشت. Don شدیداً اعتقاد داشت که وجود این تیم برای موفقیت در پیوند بسیار ضروری است تا بتوان به عوارض غلبه کرد.
زمانیکه Don مطلع شد که برندهی جایزهی نوبل میشود اولین جایی که رفت به مرکز پرستاری (nursing station) بود برای تشکر از آنها، میگفت «شما اسلحهی سری و پنهانی و کمک من بودهاید».
او آنچنان که شدیداً مشغول کاربود میدانست که زندگی خارج از کار نیز وجود دارد. او و همسرش Dottie شکارچی حریص و ماهیگیر بودند. درهر شام که ما در منزل او دعوت بودیم گوشت گوزن، مرغابی وماهی قزلآلا در روی میز به چشم میخورد. او مخصوصاً وقتی جوانها را دعوت میکرد از نشاندادن عکسهمسرش Dottie که تفنگ شکاری را در یک دست و در دست دیگر چندین مرغابی شکار شده را حمل میکرد لذت میبرد و آرزو میکرد که مقالات آنها به موقع تهیه و تحویل گردد.
گزارش سردبیر: پروفسورThomas رئیس سابق انجمن هماتولوژی آمریکا، برندهی جایزهی نوبل1990، درماه اکتبر2012 درسیاتل درسن92سالگی درگذشت.
Ref:
Fredrick.R.Appelbaum, MD.Director, Fred Hutchinson cancer research center. Professor, Medical Oncology, University Washington School of Medicine The Hematologist. January 2013 volume 10 ISSUE1.
ثبت نظر