شماره ۱۰۵۰

ماجراهای دکتر مورتون پرنس

دکتر سیدرضا جمالیان - عفونی

مورتون هنری پرنس پزشک معروف آمریکایی در رشته‌های تخصصی نورولوژی و روانشناسی حالات غیرطبیعی به‌عنوان یک متخصص برجسته‌ شناخته می‌شود که در استقرار روانشناسی به‌عنوان یک رشته‌ی آکادمیک نقش بسزایی داشته است.

او یکی‌از چند دانشمندی است که مطابق عقاید و آرای دانشمندان اروپایی پسیکوپاتولوژی یا پاتولوژی حالات روانی را در آمریکا بسط و گسترش داد و در تعمیم مفاهیم مرتبط با پدیده‌های گسستگی روانی (Dissociative) دراین کشور به‌عنوان یک نوآور، نقش مهمی را به‌عهده داشت و درسال1906 اقدام به تاسیس نشریه‌ی روانشناسی غیرطبیعی کرد که تا زمان مرگش سردبیری آنرا برعهده داشت.

شرح زندگی:

مورتون پرنس عضوی از یک خانواده‌ی ثروتمند یا اشرافی اهل بوستون بود و در فعالیت‌های اجتماعی و روشنفکری این ناحیه که گل سرسبد ایالات‌متحده بود، دخالت و شرکت می‌کرد. او پس‌از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مدارس خصوصی، وارد دانشگاه هاروارد گردید و درسال1879 از دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه هاروارد درجه‌ی دکترای پزشکی خودش را دریافت کرد. پس‌از پایان تحصیلات در دانشگاه هاروارد همانگونه که سنت اعضای طبقات بالای اقتصادی ـ اجتماعی آمریکا در آن زمان بود، اقدام به یک مسافرت یا تور عظیم در کشورهای اروپایی کرد. در پاریس بود که او با یکی‌از دانشمندان بزرگ آن دوران به‌نام ژان‌مارتین شارکو در بیمارستان سالپه تریر ملاقات کرد. هرچند او بسیار شدید تحت‌تاثیر نظریات شارکو قرارگرفت، ولی پس‌از مراجعت به آمریکا تصمیم گرفت که یک کلینیک اتولارنگولوژی[گوش و حلق] را بنیان کند. این کار خیلی موقتی و کوتاه‌مدت بود، زیرا افسون و جاذبه‌ی شخصیتی شارکو آنقدر روی او شدید بود که کلینیک گوش و حلق را تعطیل کرد و به نورولوژی یا علم اعصاب روی آورد. علاوه‌برآن، زمانی‌که کلاس‌های تدریس نورولوژی را راه اندازی کرد، در روش تدریس و اداره‌ی جلسات از شومنی (Showmanship) شارکو در اداره‌ی جلسات استفاده می‌کرد. 

میلتون پرنس با دختر یکی‌از چهره‌های اقتصادی ـ اجتماعی بزرگ آن زمان آمریکا ازدواج کرد و به نوشته‌ی ویکی‌پدیا، حداقل! درسالهای 1885و1888 صاحب دو فرزند شد!

کار یا اشتغال:

او یک هواخواه و طرفدار بزرگ کاربرد تلقین در درمان بیماریهای روانی در آمریکا به‌حساب می‌آید و به‌زودی تمام شخصیت‌های نامداری که در حوزه‌ی روانشناسی حالات غیرطبیعی مشغول کار بودند به گرد او جمع شدند که برخی از این نامداران عبارت بودند از: بوریس‌سیدیس، جیمزجاکسون، پوت نام، ویلیام جیمز و استانلی هال. به‌زودی او به‌صورت برجسته‌ترین متخصص در حوزه‌ی اختلالات گسیختگی یا (Dissociative Disorders) درآمد که به‌خاطر یکی از این اختلالات برای اولین‌بار عنوان اختلالات چندشخصیتی را به‌کار برد. ولی بسیاری از بیمارانی که توسط او بیماران چندشخصیتی معرفی شده‌اند، به‌طور محتمل مبتلا به اختلالات شخصیتی بینابینی بوده‌اند. او دراین‌زمینه و حوزه‌های دیگر مقالات و گزارش‌های زیادی، هم در مجلات آکادمیک و هم در نشریات عادی، منتشر کرد که جالب توجه‌ترین و بهت برانگیزترین آنها درمورد خانم کریستین بوچام بود که در کتاب‌های معتبر او با عناوین: طبیعت و خصلت ذهنی غیرمتعارف و اتوماتیسم انسانی در سال 1885 و گسیختگی ذهن در سال1906 معرفی شده‌است.

معرفی خانم کریستین بوچام در آن دوره از زمان که بسیاری از نکات پایه‌ای و بنیادی روانشناسی هنوز به‌خوبی شناخته نشده بود، با بهت و وحشت زیادی همراه شد. در جلسات معرفی این خانم که مورتون پرنس با حرکات جنجالی و شومنی وام گرفته از جلسات آموزشی شارکو اداره می‌کرد، این مطالب که هنوز به‌خوبی تجزیه و تحلیل نشده بودند، ارایه شده:

«روی ستون مهره‌های این بیمار یک نقطه‌ی ایجادکننده‌ی خواب و یا به قول او Hypnogenic   Point وجود دارد که با لمس آن در هرزمان رعشه و لرزه‌ای برتمام وجود او پدید می‌آمد و او به حالت ضعف وارد می‌شد و در‌نهایت به خواب هیپنوتیزمی فرو می‌رفت». آنچه که در آن زمان به‌این‌صورت جامعه‌ی علمی را غرق در شگفتی و بهت می‌کرد، در زمان ما به‌طور محتمل شرطی‌شدن یک سوژه‌ی هیپنوتیزمی خوب تصور یا تلقی می‌شود.

پرنس درتمام دوران زندگی فعال بود و نه‌تنها به‌عنوان یک پژوهشگر در زمینه‌های روانشناسی حالات روانی، بلکه در حوزه‌ی خدمات معمولی پزشکی هم بسیار مشهور بود. او در طول عمر پُربارش 14‌کتاب و صدها مقاله منتشر کرد که بیشتر آنها در محدوده‌ی روانشناسی حالات روانی و گسیختگی ذهنی بودند. با این وجود او مفهوم ناخودآگاه را در زمینه‌ی سیاست روز هم به‌عنوان یک نظریه‌ی جدید و بدیع معرفی کرد! در کنگره‌ای درسال1925، کارل‌یونگ در زمان طرح مسایل و مباحث شخصیت، با تحسین و تقدیر فراوان از مورتون پرنس یاد کرد. او درسال1927 کلینیک روانشناسی دانشگاه هاروارد را ـ فقط دو سال قبل از مرگش ـ افتتاح کرد. این مرکز در گذر زمان به‌صورت یک دژ و جای پای محکمی برای طیف گسترده‌ای از پژوهشگران و محققان در حوزه‌ی روانشناسی درآمـد که بـرخـــی‌از آنــها؛ هانری مورای، گوردون آلپورت، روبرت‌وایت و دیگــران بــودنـد. این بزرگان عقایــد و نظریــاتی را که از پـرنس آموختــه بــودند، گسترش می‌دادند.

پرنس مانند بسیاری‌ از پژوهشگران دیگر در‌مقابل انبوه نظریات و عقاید جدید در آستانه‌ی قرن بیستم گیج و مبهوت شده بود، ولی با این وجود در ارتباط با آنها به ابداع و طراحی عقاید جدیدی می‌پرداخت. از‌جمله او همزمان با فروید به تاکید روی اهمیت نقش ضمیر ناخودآگاه در پیدایش هیستری مشغول بود و با این وجود در زمان ابداع روانکاوی توسط فروید، تاحدودی به مخالفت با عقاید او پرداخت و در نامه‌ای خطاب به پوت‌نام، به او اظهار داشته بود که:« شما به‌جای یک رشته‌ی علمی جدید، به ابداع یک فرقه و آیین پرداخته‌اید». ولی این اعتراضات مورتون‌پرنس به فروید مقبولیت عام پیدا نکرد. اصول و بنیان‌های عقاید و نظریات مورتون پرنس از‌سوی هانری مورای که به ریاست دپارتمان روانشناسی دانشگاه هاروارد رسیده بود، به‌صورت منسجم و کاربردی‌تری ارایه داده شد و گسترش پیدا‌کرد.

 

تعداد بازدید : 1684

ثبت نظر

ارسال