شماره ۱۱۶۲

بازگشت و واپس‌زنی، دومکانیسم دفاعی آسیب‌زا

دکتر مهدی نوری .F.R.C.P

بازگشت و واپس‌زنی، دومکانیسم دفاعی آسیب‌زا

چهارشنبه 12 مهر 1396
پزشکی امروز

خانمی که در داخل اتومبیل خود یک عروسک زیبای نسبتاً بزرگی گذاشته است‌، هر‌روز پیش‌از استارت‌زدن، با آن عروسک سلام و علیک‌می‌کند و بعد عازم محل کارش می‌شود. دوستان و خویشاوندانش می‌دانند که او وقتی به خانه بر‌می‌گردد ابتدا با عروسکی که در منزل دارد به لهجه کودکانه احوالپرسی می‌کند و از‌این گفتگو خوشحال‌می‌شود. خواهرش می‌گوید او خیلی با احساس است و از کودکی عروسک‌ها را دوست داشته است. اگرچه نگران نیز است که نکند رفتار خواهرش غیر‌طبیعی باشد!

پیش از‌این به‌ چند مکانیسم دفاعی که بسیاری‌از افراد در برخورد با استرس‌ها، برای انطباق با کشمکش‌ها و محرومیت‌ها انجام‌می‌دهند اشاره شده‌است‌.  خیالبافی‌، دلیل‌تراشی و والایش از‌جمله این  مکانیسم‌های روانی بوده است‌. انسان در جامعه به یک سلسله رفتارهای دفاعی می‌پردازد تا خود را در‌برابر احساس نگرانی و اضطراب حفظ‌کند‌. در‌واقع فرد برای مخفی‌کردن انگیزه‌های واقعی به مکانیسم‌هایی روی‌می‌آورد که آنها را با‌نام مکانیسم‌های‌دفاعی (Defense mechanism) می‌شناسند. تمامی این مکانیسم‌ها به‌منظور محافظت از خود و نیز کاهش‌اضطراب، درد، غم‌واندوه، سرخوردگی و استرس به‌کار می‌روند. البته برخی‌از‌ آنها مانند والایش یا تصعید را می‌توان سازنده و مفید به‌حال فرد و جامعه دانست و برخی‌از آنها را نیز که معمولاً با تحریف، انکار و تبدیل واقعیت و خود‌فریبی همراه هستند زیان‌بار و بیماری‌زا به‌شمار آورد.  تعداد زیادی از‌این مکانیسم‌ها شرح‌داده شده‌اند و نام  آنها درکتاب‌های مرجع آمده‌است.  

مکانیسم های باز گشت یا واپس روی (Regression) و واپس‌رانی یا سرکوبی (Repression)، دو مکانیسمی هستند که اگر به‌صورت افراطی و مستمر به‌کار گرفته‌شوند بیمار‌گونه و آسیب‌زا خواهند بود که دراین‌نوشته به آنها اشاره‌می‌شود‌. مکانیسم بازگشت، نوعی عقب‌نشینی ناخودآگاهانه فرد است که در‌آن،  شخصی که نمی‌تواند فشارهایی را تحمل‌کند، به مرحله‌ای بازگشت می‌کند که درآن مرحله اضطراب کمتری وجود داشته است‌. در‌واقع وقتی فشارهای ناشی‌از تعارض نهاد و فراخود (id & super ego) قابل‌تحمل نباشد، برخی‌از افراد ترجیح می‌دهند برای رهایی از فشار به یک مرحله پایین‌تر‌از سطح رشد خود بر‌‌گردند و اعمال و رفتار آن مرحله را که بااضطراب همراه نبوده است انجام‌دهند‌. ضمیر نیمه‌آگاه آن بخش از ضمیر انسان است که محتویات آن به آسانی به ضمیر خود‌آگاه می‌آیند.

از‌نظر روان‌شناسی، درواپس روی فرد به مراحل ابتدایی رشد و تکامل‌، یعنی آن سطحی از زندگی که امن‌تر و بدون‌استرس بوده‌است بر‌گشت می‌کند.  انجام رفتارهای کودکانه و بلوغ‌نیافته در برخی افراد نوعی  واپس روی به‌شمار‌می‌آید. برای مثال، اگر  فردی مدام به مکیدن انگشت خود می‌پردازد ممکن‌است به‌علت وابستگی به دوره شیرخواری خود، با بازگشت به آن دوره بخواهد ازنگرانی و اضطراب خود بکاهد.

مکانیسم دیگر مورد‌بحث، واپس‌زدن یا سرکوب است. بر‌خلاف عملکرد مکانیسم واپس‌روی، در مکانیسم سرکوبی فرد ممکن‌است برای رهایی از اضطراب، تجربه دردناکی را سرکوب‌نماید. بنابر‌این فردی‌که به مکانیسم واپس‌زنی متوسل‌می‌شود در‌پی نفی موضوع رنج‌آور نیست بلکه آن‌را سرکوب‌می‌نماید. به‌عبارت‌دیگر در‌این‌ مکانیسم، فرد به‌طور غیر‌ارادی تلاش‌می‌کند از ورود افکار، احساسات، خاطره‌ها، آرزوها، امیال و تجـارب نـاخـوشایـنـد و ناپسند به سطح خودآگاه و هوشیار ذهن جلوگیری نماید. در مـکـانـیـسم واپس‌زنی خـاطـرات اسـترس‌زا و اضطراب‌آور به بخش ناخودآگاه ذهن رانده می‌شوند. مکانیسم واپس‌زدن از‌جمله اصلی‌ترین مکانیسم‌های دفاعی است و می‌توان آن‌را شایعترین مکانیسمی دانست که برای دفاع «‌من‌» و کاهش اضطراب به‌کار‌می‌رود. به‌نظر آنا‌فروید، واپس‌زنی از‌نظر تئوری مانند دفاع‌های روانی دیگر می‌باشد‌، اما از‌نظر مؤثر‌بودن‌، این مکانیسم را باید بسیار قوی‌تر و مؤثرتر از مکانیسم‌های دفاعی دیگر دانست. در‌واقع ساز‌و‌کار واپس‌زنی برای حذف عوامل اضطراب‌زا از ضمیر خودآگاه است، هر‌چند که این عوامل در ضمیر ناخودآگاه باقی خواهند‌ماند که خود می‌تواند سبب بروز کشمکش‌های ذهن شود‌.

پیش‌از‌این اشاره‌شد که تغییرات و دگرگونی‌های انسان، از تشکیل نطفه و دوران جنینی آغاز‌می‌شود و شخصیّت فرد در دوره‌های نوزادی، کودکی، جوانی، میانسالی و سالمندی همواره در‌حال تغییر است. بدیهی است بدون داشتن شناخت واقعی و درست از کل‌شخصیت انسان نمی‌توان برای سلامت و درمان روان او و رشد و تکامل شخصیّت گام‌های اساسی و مؤثّر برداشت. در شکل‌گیری و رشد و تکامل شخصیّت عوامل متعددی مانند ژنتیک، سرشت، هورمون‌های مترشح درونی، محیط خانواده، کودکستان، دبستان، دبیرستان، دانشگاه، سازمان‌ها و محیط کار و مجموعه عوامل‌طبیعی و اجتماعی دخالت دارند، از‌این‌رو باید با کلّ‌بینی و ژرف‌اندیشی روند تغییر شخصیّت انسان را بررسی‌‌کرد.

دانشمندانی مانند فروید، آدلر، سولیوان، گاردنر‌مورفی، کارن‌هورنای، کارل‌گوستاویونگ، اریک‌فروم، ابراهام‌ماسلو، رانک‌، گرینیکر و ده‌ها روان‌شناس و روان‌پزشک برجسته معاصر دیگر ساختمان شخصیّت و تحوّل آن‌را در سنین مختلف بررسی و تحلیل‌کرده‌اند. در‌این‌میان فروید در نظریه روان‌پویایی خود  نقش بسیار مهمی برای مکانیسم واپس‌زدن قائل بوده است. فروید مکانیسم‌های دفاعی را نوعی عقب‌نشینی برای دفاع از خود (Ego) می‌دانست. کودکی که در سنین درس‌خواندن در دبستان شب‌ادراری را آغاز‌کند به دلایلی که مربوط به نحوه تربیت و رشد است نشانه‌های بازگشت را خاطرنشان می‌سازد‌. اگر نوجوان ۱۰تا۱۲‌ساله‌ای که می‌تواند به‌خوبی ادرار  خود را کنترل‌کند، پس‌از تولد بچه‌ای دیگر در خانواده،  ناگهان دچار شب‌ادراری‌های مکرر ‌شود او ناخود‌اگاه به مکانیسم واپس‌روی پرداخته است. همانطور که اشاره‌شد فروید می‌گفت شخصیّت انسان از سه سطح «Id»،‌«Ego»، و «Super Ego» تشکیل‌می‌شود. نهاد‌آدمی، سرچشمه انرژی غریزی یا ذات‌غریزی اوست که از سوخت‌و‌ساز بدن حاصل‌می‌شود و بدون توجه به امکانات عالم خارج فرد را به لذت‌جویی و کام‌روایی می‌کشاند و از قانون و اخلاق پیروی نمی‌کند. «من» یا «خود» بتدریج و تحت‌تأثیر محیط خارجی شکل‌می‌گیرد. «من» که ناشی‌از نهاد و خودآگاه است خواهش‌های نهاد را با‌توجه به واقعیت‌ها تعدیل و سازگار می‌کند.

با تشکیل سطح بالای شخصیّت یعنی «ابر‌من» یا «فرا‌خود» که جنبه اخلاقی شخصیّت است، هم از نفوذ و تسلط «نهاد» جلوگیری می‌شود و هم به «من» کمک‌می‌کند تا بتواند با انتخاب معیارهای اخلاقی، به‌جای هدف‌های غیر‌اخلاقی، برای رسیدن به کمال کوشش نماید. با این توضیح فروید مکانیسم واپس‌زدن را خط اول دفاع برای مقابله با اضطراب می‌شناسد.

کودک بین ۱‌تا‌۳‌سالگی چگونگی رشد، خویشتن‌داری و غلبه‌بر اضطراب را می‌آموزد و باگذشت زمان که «من» با آزمون واقعیت‌ها رشد می‌کند یاد‌می‌گیرد که چگونه با محیط خود رو‌به‌رو شود و بر اضطرابی که به‌صورت زنگ خطر در‌این دوره عمل‌می‌کند مسلّط گردد. در‌واقع با تکرار رویدادها و به‌وجود‌آمدن قدرت خویشتن‌داری و توانایی تکلّم و رشد فکری در کودک، عملکرد «ابر‌من» خود‌نمایی می‌کند. بدیهی است رشد و تکامل شخصّیت آدمی منوط به شکل‌گیری درست و تربیّت آن در‌این دوره است. بنابراین انجام مکانیسم‌های دفاعی با این یادگیری‌ها و رشد فکری و روانی و اخلاقی کودک ارتباط دارد. کودک ۷‌ساله‌ای که به مکیدن انگشت می‌پردازد ویا شیر را با پستانک می‌خورد و یا نوجوان و جوانی که همواره عروسکی را در‌آغوش می‌گیرد (‌حتی افراد بزرگسال‌) به دوره خامی و نپختگی رجعت کرده است‌. در حالت شدید بازگشت نیز می‌توان بیماران اسکیزوفرنی را یاد‌کرد که در مواردی کاملاً به دوران نوزادی و شیرخوارگی برگشت می‌کنند‌.

نگاهی به مراحل رشد روانی اجتماعی اریکسون نشان‌می‌دهد که افراد در‌هر‌مرحله از رشد‌روانی و احساسی با تضاد مواجه‌می‌شوند که در رشد‌شخصیت آنها نقش مهمی دارد‌.

اریک اریکسون (Erikson Erik) در‌سال۱۹۰۲ میلادی در فرانکفورت به‌دنیا‌آمد و در‌سال۱۹۹۴ در‌گذشت‌. اریکسون روان‌شناس، روان‌کاو و دانشمندی بود که تئوری معروف رشد‌روانی  اجتماعی انسان شدن (Theory on psychosocial development) را پایه‌گذاری کرد. اریکسون نیز یکی‌از روانکاوانی است که به روانشناس خود (Ego-psychologist) شهرت دارد. روانشناسان خود، برای فعالیت و کارکرد Ego یا «خود» اهمیت  ویژه‌ای قائل‌هستند و «نهاد» و «فراخود» را در درجه بعدی می‌گذارند. اریکسون به شیوه فرویدی آموزش‌دیده بود، اما رویکردی را در شخصیت گسترش‌داد که متفاوت و گسترده‌تر‌از رویکرد فروید بود. اریکسون از همان ابتدا، به هویت انسان علاقمند شد و مطالعات خود را در زمینه رشد‌شخصیت ادامه‌داد. اریکسون نقش فرهنگ، اجتماع و تاریخ را در شکل‌گیری کل شخصیت انسان بررسی‌کرد و بر‌خلاف فروید معتقد بود که رشدشخصیت در‌طول زندگی، از ۸ مرحله رشدی می‌گذرد‌. هر‌کدام از‌این مراحل، از کودکی تا کهنسالی تضاد و تعارضی دارد که باید به‌درستی حل‌شود. به عقیده او شکست در حل تعارض هر‌مرحله می‌تواند با فشار‌روانی و اضطراب همراه شود و ادامه رشد مرحله بعد را مختل‌نماید.

پیش‌از‌این اشاره‌شد که اریکسون برای مراحل روانی/اجتماعی شخصیت، اهمیت خاصی قائل‌بود. نظام ۸ مرحله‌ای رشـد‌روانی/ اجتماعی اریـکسون (Erikson,s Stages of Social-Emotional Development) که بر‌مبنای تخقیقات او در‌مورد رشد‌شخصیت به‌دست آمده‌است نقش تجربه اجتماعی را درتمام مراحل رشد شخصیت نشان‌می‌دهد‌. این مراحل را می‌توان فهرست‌وار به‌شرح‌زیر بیان‌کرد:

مرحله‌۱ رشد‌روانی/‌اجتماعی، مرحله اعتماد در‌برابر بی‌اعتمادی‌(Trust vs.Mistrust) است. این مرحله که از ابتدای تولد تا ۱۸ماهگی کودک را شامل‌می‌شود پایه و اساس رشد و تکامل را تشکیل‌می‌دهد. در‌این دوره کودک با اعتماد و امید به مادر و حمایت‌های او احساس امنیت می‌کند و رشد‌می‌نماید‌. وجود چنین حالتی می‌تواند سبب شود که کودک دنیا را امن و دیگران را قابل‌اطمینان بشناسد. اما اگر این رابطه بر‌قرار نشود یا کودک به‌دلایلی از‌این اعتماد و امید محروم گردد حس بی‌اعتمادی و ترس در کودک ریشه‌می‌گیرد‌.

اریکسون، مرحله‌دوم رشد‌روانی/ اجتماعی را  Autonomy vs. Shame می‌داند‌. در‌این مرحله که ۱۸ماهگی تا ۳‌سالگی کودک را شامل‌می‌شود استقلال و خود‌مختاری در‌برابر شرم و تردید قرار‌دارد. کودک در‌این‌مرحله تلاش‌می‌کند با خودگردانی و استقلال خودش را ثابت نماید. کودکانی که بتوانند این مرحله را با‌موفقیت بگذرانند احساس‌امنیت و استقلال می‌کنند. اما اگر نتوانند از عهده مهارت‌های حرکتی مربوط بر‌آیند برای عدم‌موفقیت خود احساس بی‌کفایتی می‌کنند و دچار شرم و تردید می‌شوند زیرا نتوانسته‌اند انتظارات والدین خود را بر‌آورند.

مرحله سوم رشد روانی/ اجتماعی را باید پیشگامی و ابتکار در‌برابر گناه (Initiative vs. Guilt ) دانست‌. در‌این مرحله که شامل ۳‌تا‌۵‌سالگی کودک می‌شود محیط اجتماعی از کودک توقع دارد که او با انجام کارهایی  قبول‌مسئولیت نماید. اگر کودک نتواند در‌این مرحله با ابتکار خود، انگیزه‌های خود را ارضا ‌نماید احساس کمبود ابتکار و گناه می‌کند.
چهارمین مرحله رشد روانی/ اجتماعی را که از ۶تا۱۱سالگی ادامه‌دارد مرحله شایستگی (Competence) نامیده‌اند. در‌این‌مرحله کوشایی در‌برابر احساس‌حقارت و ناتوانی (Industry vs. Inferiority) قرار‌دارد. کودک در‌این مرحله سنی به مدرسه می‌رود و به یادگیری وکسب صلاحیت می‌پردازد و نسبت‌به توانایی‌های خود احساس غرور و شایستگی می‌کند . دوره شایستگی و صلاحیت از‌نظر اریکسون اهمیت خاصی در رشد و تکامل روانی/ اجتماعی کودک دارد. اگر کودک نتواند صلاحیت و شایستگی خود را نشان‌دهد دچار احساس حقارت می‌شود.

مرحله ۵ رشد روانی/اجتماعی که دوره نوجوانی را شامل‌می‌شـود، از ۱۱تا ۱۸سالگی ادامه‌دارد. این مرحله  را هویت در‌برابر سردرگمی و گیجی نقش (Identity vs. Role Confusion) نامیده‌اند. در‌این‌مرحله کودک شخصیت خود را حس‌می‌کند. اریکسون معتقد است که این مرحله را باید دوره بحران هویت دانست. اگر کودک بتواند با موفقیت این دوره را پشت‌سر بگذارد در‌مورد زندگی خود مطمئن می‌شود، اما اگر کودک خود را به‌درستی حس‌نکند و خود را نشناسد‌، نمی‌تواند در‌مورد خود و آینده‌اش اطمینان حاصل‌کند و در‌نتیجه گیج و گم گشته خواهدشد.

مرحله ۶ رشد روانی/ اجتماعی انسان از ۲۰سالگی آغاز‌می‌شود و تا سن ۳۵‌سالگی ادامه‌می‌یابد. در‌این‌مرحله صمیمیت در‌برابر انزوا و کناره گیری (Intimacy vs. isolation) قرار‌می‌گیرد. در‌این‌دوره فرد کوشش‌می‌کند با خویشتن و با دیگران ارتباط نزدیک و صمیمانه بر‌قرار‌کند. فرض بر‌این است که اگر شخص نتواند به این صمیمیت برسد، برای اینکه هویت خود را از‌دست‌ندهد کناره‌جویی و انزوا را اختیار می‌نماید و در‌نتیجه از تنهایی و انزوای عاطفی و افسردگی رنج خواهد برد.

مرحله‌۷ رشد روانی/اجتماعی یا دوره بزرگسالی مرحله باروری و تولید در‌برابر بی‌حاصلی و رکود (Generativity vs. stagnation) است‌. در‌این دوره، که سنین ۳۵‌تا‌۶۴‌سالگی را در‌بر‌می‌گیرد، فرد با فعال‌بودن در خانه و اجتماع احساس موفقیت و شادمانی می‌کند‌. بدیهی است کسانی که  نتوانند به موفقیت‌های این دوره دست‌یابند احساس بی‌حاصلی و رکود خواهند‌کرد.

مرحله‌Ego integrity vs. despair‌، یعنی یکپارچگی و یگانگی در‌برابر پریشانی و واماندگی مرحله هشتم رشد روانی/ اجتماعی را تشکیل‌می‌دهد. این دوره شامل بعد‌از ۶۵‌سالگی فرد می‌باشد. افرادی‌که نتوانند به یگپارچگی و یگانگی برسند احساس‌می‌کنند زندگی آنان تباه‌شده و بر‌گذشته آن افسوس‌می‌خورند و در‌نتیجه با نا‌امیدی و پریشانی و واماندگی زندگی را با بحران به پایان می‌برند.

والدین و نیز مربیان و آموزگاران با شناخت ماهیت رشد و تکامل روانی و هیجانی و عاطفی و اجتماعی کودک خود می‌توانند به احتیاجات عاطفی او توجه داشته باشند و با ایجاد محیط روانی آرام و قابل‌اعتماد برای کودک، شرایط رشد و تکامل سالم شخصیت او را فراهم نمایند‌.

توضیح در‌مورد پژوهش‌هایی که اخیراً در‌باره اثر عشق و محبت به کودکان و لزوم تحمل شکیبایی و حوصله برای تربیت  آنان انجام شده‌است  و نیز توضیح بیشتر در‌مورد مکانیسم‌های دفاعی، به مقاله جداگانه‌ای  نیاز دارد که به‌زودی تقدیم خواهد‌شد.

تعداد بازدید : 4319

ثبت نظر

ارسال