معمولاً بهمحض برخورد سپر دو اتومبیل به یکدیگر، پرخاشگری آغاز میشود. تقریباً همهی افرادیکه در شهر تهران و یا شهرهای پرجمعیت رانندگی میکنند، شاهد چنین صحنههایی بودهاند. چرا چنین خشونتهایی چشمگیر است؟
زیگموند فروید، عصبشناس اتریشی که بهنام پدر علم روانکاوی مشهور است، به دوغریزهی مهم در انسان توجه داشتهاست: یکی غریزهی زندگی (EROS) و دیگری غریزهی مرگ یا THANATOS. بهعقیدهی فروید پرخاشگری و تهاجم، نمایندهی غریزهی مرگ است. انسان با این غریزه در صدد تهاجم و ویرانگری است و با پرخاشگری و تجاوز کوشش دارد تا غریزهی مرگ را ارضا نماید.
این غریزه میتواند آنقدر نیرومند باشد که اگر نتواند به ویرانگری و نابودکردن دیگری منجرگردد، ممکناست سبب خودآزاری و خودکشی نیز بشود.
کنراد لورنز، رفتارشناس نامی که برندهی جایزهی نوبل فیزیولوژی و پزشکی است و به پدر علم رفتارشناسی شهرت دارد، خشونت و تهاجم را نیرویی غریزی و ذاتی در بشر میداند و میگوید: پرخاشگری نیرویی است که باحالت هیدرولیکی در فرد انباشته و فشرده میشود و درنهایت به آزادشدن آن نیرو میانجامد. بهنظر لورنز هرچه این نیرو متراکمتر و انباشتهتر گردد، با شدت و جریان قویتری تخلیه میشود و میتواند بسیار خطرناک و ویرانگر باشد. لورنز معتقد است که نیروی تهاجم میتواند به شکلی درست و غیرمخرب نیز آزاد شود که دراینصورت سازنده و مثبت خواهد بود؛ مانند رقابتها و مسابقات ورزشی و مانند آنها. اما همین نیرو اگر هدایتنشده و انفجاری و بهصورت زیانبار و ویرانگر تخلیه گردد، میتواند سبب جرح و قتل نیز بشود.
نکتهی بسیار مهمی که دربارهی تهاجم وجود دارد این است که اگر چه خشم و پرخاشگری در جانوران غریزی و ذاتی میباشد و بهطورکلی برای ادامهی زندگی ضرورت دارد، اما جانوران بهندرت به همنوعکشی میپردازند و پرخاشگری را بهعنوان تهدید و اخطار به همنوعان بهکار میبرند. حتی گوشتخواران که دندانهای تیز و برنده دارند، هنگامیکه به نزاع برمیخیزند سعیدارند تا از نزاع منجر به مرگ پرهیزکنند و درصورتیکه یکیاز دوطرف نزاع برتری دیگری را احساسکند، تسلیممیشود و طرف پیروز میتواند با تسلط کامل بر خشم خود دست از نزاع بردارد. درحالیکه انسان (انسان گرگ انسان است = Homo Hominilupus)، ممکناست پساز پایان نزاع، با کینهتوزی و نیّت قبلی و آمادهکردن خود برای تهاجم و حتی کشتن طرف مقابل اقدام نماید. با نگاهی به صفحهی حوادث روزنامهها میتوان از فراوانی نزاعهای خونین و از پیش طراحیشده بین افراد آگاهشد (رانندهای که پساز طی ۱۰۰کیلومتر در تعقیب رانندهی دیگری که بهدرستی از او سبقت گرفته است، به او میرسد و از پشت چاقو را در قلب وی فرومیکند). حتیاز گزارشهای متعدد میتوان به تهاجم و کشتارهایی پیبرد که فردی پساز سالها دوستی و داشتن ارتباط عاطفی با فرد دیگر، بدونمحرک طبیعی به ستیزهجویی با او پرداخته و در مواردی باعث مرگ وی شدهاست.
درمورد اینکه چرا فردی بهسادگی خشمگین میشود و به خشونت و پرخاشگری میپردازد فرضیههای متفاوت وجود دارد. برخیاز دانشمندان معتقدند که با تربیت نادرست در خانواده، کودک رفتار نابهنجار و خشونتآمیز را تجربه میکند و در بزرگسالی به ستیزهجویی میپردازد. عدهی دیگری از محققان شرایط اقتصادی و فقر و یا جمعیت زیاد و متراکم شهری را در بروز تهاجم مؤثر میدانند. اما دانشمندانی هم در پاسخ میگویند که اگرچه فقر و ازدحام جمعیت و نداشتن غذای کافی و مسکن نامناسب و محرومیّت از زندگی مرفه میتواند به خشونت و پرخاشگری بیانجامد، اما با آموزش خودشناسی و خویشتنداری و بهکارگرفتن معیارهای اخلاقی و ایمان و اراده میتوان مسیر خشم را تغییرداد و آن را متحول کرد و رفتار ویرانگر را مهار و کنترل نمود.
بنابراین خانواده در شکلگرفتن هیجان خشم در کودک نقش ویژهای دارد. خانواده میتواند عامل اصلی بروز و یا تشدید خشونت و پرخاشگری باشد. بهعقیدهی برخیاز رفتارشناسان، یکیاز دلایل خشونت و پرخاشگری وجود الگوهای نامناسب در زندگی کودک است. اگر پدر و یا مادر شخصیت متخاصم و پرخاشگری داشته باشند کودک با الگوسازی از آنها، پرخاشگری را وسیلهای برای نشاندادن شخصیت و قدرت خود قرارمیدهد. بررسیها نشانداده است که وجود خشونت در خانواده و پرخاشگربودن یکیاز والدین، کودک را آمادهی ستیزهجویی و تهاجم میسازد. هنگامیکه در خانوادهای زورگویی و خشونت حکمفرما باشد، کودک دچار ترس و اضطراب میگردد و بهتدریج با از دستدادن اعتماد به نفس، همواره دربرابر دیگران بهویژه دربرابر افراد ضعیفتر از خود، با بدبینی به دشمنی و خشونت میپردازد. البته دربرابر خانوادهی مستبد و زورگو، خانوادههای بیتفاوت و آسانگیر نیز که برایشان تفاوت نمیکند شخصیت کودکشان چگونه رشد میکند و درنتیجه کودک را با آزادی عمل مهارنشده بارمیآورند، کودک را آمادهی ستیزهجویی و تهاجم در بزرگسالی مینمایند. بههمینترتیب خانوادههایی که باحمایت افراطی به تربیت فرزند خود میپردازند و بچهها را لوس و نازپرورده بارمیآورند و یا آنهایی که کودک خود را به رفتار پرخاشگرانه (به مثابهی عمل قهرمانانه) تشویق میکنند، فردی زورگو و پرخاشگر و مهاجم را تحویل جامعه میدهند.
نکتهی مهم دیگر در تهاجم، موضوع ژنتیک است. سالها پیش مؤسسات امنیتی و جرمشناسی به ژنوتیپ افراد خشن و پرخاشگر توجه کردند و ژنوتیپXYY انسان را در پرخاشگری او مؤثر دانستند. اگرچه در پژوهشهای اولیه، فرضیهی ارتباط پرخاشگری با ژنوتیپXYY طرفداران زیادی پیداکرد اما تحقیقات بعدی نشانداد که نمیتوان ژنوتیپXYY فرد را عامل خشونت و تهاجم معرفی نمود. ازاینرو، وجود کرومزوم اضافیY در مردان دلیلیبر ذاتیبودن پرخاشگری و تهاجم نیست.
بنابراین، پساز آن که روانشناسان و رفتارشناسان به عوامل متعدد برای توجیه خشونت و پرخاشگری اشارهکردند و به توجیه نقش عوامل خانوادگی، محیط زندگی، عوامل اجتماعی و فرهنگی، نقش رسانهها، فیلمهای سینمایی، بازیهای ویدیویی، موادغذایی، موادمخدر، اختلافهای خانوادگی و جدایی والدین پرداختند، موضوع نقشژن یا جهش ژنی در بروز خشونت و پرخاشگری مطرح شد.
بررسیهای ژنتیک که چندی پیش انجامشد، نشانمیداد که جهش دو ژن با خشونت ارتباط دارد. یکی ژن MAOA و دیگری CDH13.
باید توجهداشت که عوامل مختلف و محرکهایی براختلال در کارکرد این ژنها اثرمیگذارند و زمینه را برای واکنشهای خشم و پرخاشگری آمادهمیسازند. این محرکها، میتواند غذا باشد و یا سیگار و موادمخدر و الکل. فراتر از اینها، استرس و نگرانی و ترس و اضطراب نیز از عوامل و محرکهای مهم در کارکرد ژن 5HTT میباشد. جهش در ژنHTTLPR، نیروی خویشتن داری افراد را کاهش میدهد و بروز پرخاشگری و تهاجم را تسهیل میکند.
بهاینترتیب با کشف ژنهای خشونت و محرکهایی که به آنها اشارهگردید، گام بزرگی برای پیشگیری از بروز خشونت و تهاجم برداشته شدهاست. درواقع با شناخت افرادیکه دارای این ژنها هستند میتوان با تجویز داروهای مناسب و فراهم آوردن محیطزندگی مطلوب برای آنها، از بروز پرخاشگری و خشونت پیشگیریکرد و یا از فراوانی رویداد آن کاست.
سروتونین (Serotonine)، یا هیروکسیتریپتامین۵ (Hydroxy Tryptamine5)، نوعی انتقالدهندهی عصبی میباشد که توسط نورونها ترشح میشود. سروتونین در دو مرحله، به کمک آنزیم 5 هیدروکسیتریپتوفان دکربوکسیلاز (Decarboxylase) از 2-5 هیدروکسی تریپتوفان و آن نیز با عمل آنزیم هیدروکسیلاز (Hydroxylase) از تریپتوفان موجود در غذاها سنتز میگردد و بهوسیلهی پلاکتهای خون به بافتهای مختلف منتقل میشود. مواد خوراکی متعددی میتوانند سروتونین مورد نیاز را تأمین نمایند؛ انواع گوشت، ماهی تن، لبنیات، دانههای غلات مانند جو، گندم، ذرت و میوههایی مانند موز، انجیر، خرما و البته موادخوراکی دیگر، دارای مقدار زیادی تریپتوفان میباشند.
پژوهـشهای دانشگاهی اخیـر نشانداده است که ژن Hydroxy Tryptamine5)HTT5)، بر میزان تولید سروتونین در مغر اثرمیگذارد و روی فعالیتهای روانی انسان، اثر ایجاد نشاط و شادی دارد و نقش آن در افراد خوشحال کاملاً مشخصاست. ازاینرو میتوان ژنHTT5 را ژن آرامش و خوشخلقی دانست. بررسیهای متعدد نشانداده است کسانیکه سروتونین کمتری دارند، بیشتراز غمزدگی و افسردگی رنجمیبرند و از شادی کمتری برخوردارند. سروتونین روی بسیاری از رفتارهای انسان، ازجمله خشونت و پرخاشگری اثرمیگذارد و همانطورکه اشارهشد، محرکهای مختلف (مثلاً الکل) روی کارکرد آن تأثیر دارد. شرایط جغرافیایی محیطزندگی نیز ممکناست روی کارکرد ژن خشونت مؤثر باشد و ازاینرو مردمی که در یک نقطهی جغرافیایی زندگی میکنند ممکناست شادتر یا عصبیتر از مردم ناحیهی دیگر باشند.
پژوهشگران در دانشگاههای مختلف جهان، با بهدستآوردن توالی DNA عدهای از افراد پرخاشگر و مقایسهی آن با توالی ژنتیکی کسانیکه رفتار تهاجمی نداشتند، به اثر جهشژنی بهنام HTR2B پیبردند که مسئول کنترل رفتارهای پرخاشگرانه است. براساس این پژوهشها معلومشد که با جهش این ژن، رفتارهای خشونتآمیز کنترل نمیشود. پژوهشهایی متعددی که در فنلاند و کشورهای دیگر اروپایی روی صدها فرد زندانی بهعمل آمده و دانشمندان DNA آنها را با DNA افراد سالم که جهش ژنتیکی نداشتند مقایسهکردهاند، نشانداده است که جهش در ژنهای MAOA و نیز ژنCDH13 سبب کاهش کنترل رفتارهای تهاجمی میگردد. در ادامه، ضمن توجیه شرایط ژنوتیپ افراد پرخاشگر، به روشهای کنترل و درمان پرخاشگران نیز پرداخته میشود.
ثبت نظر