شماره ۱۰۴۸

موسیقی درمانی

گیتا گرامی - کارشناس ارشد روانشناسی

موسیقی یکی‌از ابعاد اساسی تجربه‌ی انسان است، که قویاً با سیستم‌های ذاتاً انگیزشی ما مرتبط بوده و عمیقاً ریشه در فرهنگ ما دارد (مالوچ و تراورتن 2009). درهمین راستا، این نکته اصلاً جای تعجب ندارد که موسیقی به یک عنصر رایج در خیلی از حیطه‌های زندگی انسان تبدیل شده است. برای مثال به‌عنوان یک حواس‌پرتی طی برنامه‌های روزانه، به‌عنوان یک تسهیل‌گر پس‌زمینه در سالن‌های فروش کالا، به‌عنوان یک همراهی‌کننده‌ی واجب در فیلم‌ها،  و به‌عنوان یک موسیقی پس زمینه در مطب پزشک. این یکپارچگی می‌تواند به‌سمت ایده‌های اشتباهی درباره‌ی چیزی که موسیقی‌درمانی را تشکیل می‌دهد سوق یابد. شنیدن ساده یا استماع فعالانه‌تر به موسیقی در بهترین حالت به‌عنوان فقط یک تحریک موسیقیایی طبقه‌بندی می‌شود. درنقطه‌ی‌ مقابل موسیقی‌درمانی نتیجه‌یی از یک شیوه‌ی عمدی و کنترل‌شده و یک پروتکل منظم که اثراتش به‌طور رسمی قابل ارزیابی است، می‌باشد. موسیقی‌درمانی عناصر موسیقیایی خاص را به کار می‌گیرد ازجمله صدا، ریتم، ملودی، هارمونی، دینامیک و تمپو جهت تشویق یا تسهیل حرکت، تعاملات  مثبت و یا بهبود حالات هیجانی یا شناختی (فدراسیون جهانی موسیقی‌درمانی، 2010). باتوجه به یافته‌های فدراسیون جهانی موسیقی درمانی و اتحادیه موسیقی درمانی ایالات متحده (تانگوای 2008)، موسیقی درمانی را می‌توان به‌عنوان کاربرد بالینی و مبتنی‌بر شواهد موسیقی و یا عناصر آن توسط یک موسیقی درمانگر مجرب جهت نیل به اهداف انفرادی در‌یک رابطه درمانی با یک مراجعه‌کننده یا یک‌گروه، تعریف کرد.

 هدف از موسیقی‌درمانی همان توسعه‌ی پتانسیل‌ها و یا ذخیره‌ی توابع معیوب افراد می‌باشد به‌طوری‌که بتوانند به یکپارچگی بهتر بین فردی و یا درون فردی برسند که ممکن‌است کیفیت بهتری از زندگی را البته ازطریق جلوگیری توانبخشی یا درمان مسائل خاص ارتقا دهد.

به‌طور گسترده، شیوه‌های موسیقی درمانی به‌ دو‌صورت که رویدادهای قبلی را یادآوری می‌کند (پذیرا) و یک تجربه را خلق می‌نماید(فعال).

موسیقی‌درمانی پذیرا اغلب با دیگر اشکال درمان همراه است، با دخیل‌نمودن موسیقی منتخب توسط بیمار به‌همراه مشاوره با یک موسیقی درمانگر مجرب.مداخلات موسیقیایی اغلب جهت برانگیخته‌نمودن هیجانات خاص انتخاب می‌شوند که به‌نوبه‌ی‌خود، به بیمار اجازه می‌دهند تا با سهولت بیشتر به خاطرات دسترسی پیدا کند، آنها را فراخوانی و استنطاق نماید. البته با هدف درک نقشی که آن خاطرات در شرایط فعلی بیمار ایفا می‌کنند. موسیقی‌درمانی فعال اختلاف فاحشی با درمان پذیرا دارد: این شکل درمانی دوم نیاز به بیماری دارد که مجدداً با یک درمانگر آموزش دیده ارتباط دارد. جهت ایجاد موسیقی و بعضا  حرکات بدنی. درمانگر و بیمار باهم آواز خوانده و یا از آلات موسیقی استفاده می‌کنند و درمانگر بیمار را تشویق می‌کند تا ‌آواز را با سلیقه‌ی خود بخواند. این شیوع همچون درمان‌پذیر است. یکی‌از اختلافات برجسته بین این دوشکل، بااین‌حال، این است که موسیقی‌درمانی پذیرا بیمار را تشویق می‌کند تا رویدادهای قبلی را فراخوانی کند درحالی که موسیقی درمانی فعال اصرار دارد که بیمار یک تجربه را به‌جای فراخوانی خلق کند و ‌این خلق‌کردن یک تمرین التزامی با رویکرد به آینده می‌باشد. البته هردو روش دارای مزایا و معایبی هستند که یکی از دلایلی است که موسیقی درمانگرها باید نظریه‌هایی را آموزش ببینند که زمینه‌ی شیوه‌های مخصوص بوده و بالطبع با مفاهیم واضحی از اهداف درمان آشنا شوند. درمانگرها باید اثر بالقوه‌یی را تشخیص دهند که به موجب آن عناصر متعدد موسیقیایی استخراج می‌شوند و اینکه چگونه آن اثرات جهت ارتقای اهداف درمان قابل استفاده و بهینه‌سازی هستند. آموزش رسمی در موسیقی‌درمانی ضروری است، چون اگر موسیقی بتواند هیجانات مثبت و درمانهای مؤثرتر را تسهیل بخشد احتمال معکوسی نیز باید منظور گردد. برای مثال سبک‌هایی از موسیقی که برای برخی مطلوب هستند، برای برخی دیگر آزاردهنده‌ می‌باشند.
 

 

تعداد بازدید : 1372

ثبت نظر

ارسال