شماره ۱۲۲۴
پزشکی امروز
صبح روزجمعه هفته پیش علیآقا را دیدم که درچشمانش اشک جمع شدهاست. حق همسایگی ایجابمیکرد که از او بپرسم آیا مشکلی برایش پیشآمده است؟ اما علیآقا پیشقدم شد و گفت چهخوب شد شما را دیدم. واقعاً بیچاره و درمانده شدهام.
البته بیچارگی علیآقا نمیتوانست جنبه مالی و مادی داشته باشد. او مردی بود سالم و ورزشکار و شاغل که درحدود ۳۵سال سن داشت و با همسر و دختر ۹ساله خود در آپارتمان شخصیاش زندگی میکرد. اتومبیل مناسب نیز داشت و بهنظرنمیرسید نیاز مادی داشتهباشد. علیآقا گفت ازدست همسرم (اوگفت عیالم) بهستوه آمده و واقعاً بیچارهشدهام!. در یکلحظه یادمآمد که دو سهروز پیشازآن، وقتی از جلوی ساختمانمسکونی آنها عبورمیکردم، صدای جیغ (واقعاً نمیدانم چطور میتوان آن صدای جیغ را توصیفنمود) زنی را شنیدم که با فریاد میگفت: «الهی مادرت گوربهگور بشه که اومد خواستگاری من»! و... آن موقع نمیدانستم که این جیغوفریاد ممکناست از خانه علیآقا باشد. به علیآقا گفتم پس آن دادوفریاد چندروز پیشاز آپارتمان شما بود؟ علیآقا گفت بله، شب پیشازآن روز، منزل خواهرم مهمان بودیم. خواهرم موهایش را کوتاه کرده بود که بسیارهم زیباتر مینمود. همسرم (عیالم) بهمحضدیدن او چهره و رفتارش تغییرکرد و مهمانی با سردی برگزارشد. همینکه از منزلخواهرم آمدیم بیرون شروعکرد به انتقاد از خواهرم و درحضور رهگذران گفت میمون هرچه زشتتر، بازیش بیشتر!. صبح هم بهمحض بیدارشدن از خواب شروع به آهوناله و نفرینکرد! دیشب هم که منزل برادرش رفتیم با دیدن لپتاپی که برادرش برای همسرش خریدهبود المشنگه بهپاکرد، آخر او حسوداست!. علیآقا ناخودآگاه و درمانده شروعکرد به زمزمه این بیت:
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
ناگزیر شدم از علیآقا خداحافظیکنم و باخودبگویم حسادت با زندگی چهمیکند!
پیشازاین، در همین نشریه دهها بار به اختلالاتی که در کتاب مرجع راهنمای تشخیصی و آماری اختلالاتروانی آورده شدهاست اشارهنمودهام. این کتاب (Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders) که ازسوی انجمنروانپزشکی آمریکا(APA) منتشر شدهاست و با نشانةاختصاری DSM شناختهمیشود، معیارهایی را برای تشخیص اختلالاتروانی بهدست دادهاست.
باتوجه به طبقهبندی اختلالات شخصیـت در کتابDSM میتوان اختلالاتشخصیت انسان را بهصورتزیر نامبرد:
Paranoid personality disorder •
Schizoid personality disorder •
Schizotypal personality disorder •
Antisocial personality disorder •
Borderline personality disorder •
Histrionic personality disorder •
Narcissistic personality disorder •
Avoidant (or anxious)personality disorder •
Dependent personality disorder •
Obsessive compulsive personality disorder •
انجمن روانپزشکیآمریکا(American Psychiatric Association) با پرداختن به اختلالات متعدد شخصیت انسان، انواع اختلالاتشخصیت را تعریفنمودهاست. برای مثال میتوان دریافت که در جامعه انسانی ممکناست افرادی با دو یا چند شخصیت متمایز وجود داشته باشند. در اختلالشخصیت دوگانه، هریک از شخصیتها در زمان معینی اثر غالب و بارز دارند و رفتارشخص را درکنترل خود میگیرند. بهطورمعمول شخصیت غالب دراین اختلال از شخصیت دیگر و تجربههای آن آگاه نیست و حالت فراموشی دارد. انتقالوگذر از یک شخصیتبهشخصیت دیگر ناگهانی صورتمیگیرد و شخصیت جدید از شخصیت پیشآگاهی ندارد. البته برخیاز شخصیتها ممکناست نسبتبه بخشیاز وجوه شخصیتهای دیگر آگاه باشند. این تغییرات شخصیتیوگذر از هویتیبههویت دیگر سببمیشود تا برای شخص مشکلات متعددی در روابط خانوادگی، شغلی و اجتماعی ایجاد گردد.
متاسفانه درکتاب DSM، شخصیتحسود تعریف و طبقهبندی نشدهاست اگرچه در بسیاریاز اختلالهای شخصیت بهصفت حسادت، کینهتوزی و نفرت درفردی که نوعی اختلالشخصیت دارد اشارهشدهاست. حسادتمفرط میتواند هم برای خود فردحسود و هم اطرافیان او مشکلات فراوانی ایجادکند و بهبروز اختلالات مهمی در شخص حسود منجرگردد. افرادیکه از اختلال شخصیت بیثبات یا مرزی رنجمیبرند، در تمامی ابعاد زندگی خود درگیر بیثباتی هستند، از روابطعاطفی آنها گرفته تا شخصیت و فعالیتهایشان. آنها بهسختی میتوانند احساسات خودرا کنترلکنند، بههمیندلیل خوشرفتاری آنان میتواند بهسرعت تبدیل بهخشونت گردد. در اینان حسادت نیز میتواند صفتی مشهود باشد.
افراد حسود در رشد و تکامل شخصیت مشکلدارند، احساس خودکمبینی و عدماعتماد بهنفس در آنها سببمیشود تا پیشرفت و موفقیت دیگران را برنتابند و همواره آنها را مورد انتقاد قراردهند.
اگرشخصیت را مجموعهای از صفاتروانی و بدنی انسان بدانیم که او را یکتا و پویا معرفیمیکند، بنابراین شخصیت شامل کل وجود انسان خواهدبود که همگی استعدادها، رفتارها، ارزشها، احساسها و هیجانها، میلها، اندیشهها، ادراک و نیز تمامی صفاتمنشی(Character) مثبت مانند صداقت، متانت، سخاوت، امانت، جوانمردی، رفتاردوستانه، خوبی، خیرخواهی، مردمگرایی، همدردی، آرامش، خودشکوفایی، اعتمادبهنفس و احساسایمنی و گرایش بهسمت نیازهایعالی را دربرمیگیرد. بیشتر این صفات در چندسال اول زندگی با تأثیرپذیریاز محیطخانه و خانواده و در جریانزندگی سالم شکلمیگیرند.
حسادت یکیاز احساسات و هیجاناتمنفی شایع انسان است که اگر به افراط و زیادهروی کشیدهشود میتواند ویرانگر باشد. در بیشتر موارد میتوان ریشةحسادت را در کمبود عزتنفس و عدم اعتماد بهخودشخص جستجو نمود. تربیت نادرست اولیه، شرایط فرهنگیخانواده، مقایسه مداوم فرزند و سرزنشاو، عقده و ناکامیها سببمیشود تا فرد با احساس درماندگی و آشفتگی و ترس بهسوی انتقادکردن از دیگران و حسدورزیدن گرایش یابد. حسادت نوعی احساسمنفی است که بروز مکرر آن سبب ازدستدادن دوستان و همراهان میشود و فردحسود را به انزوا کشانده و او را گرفتار اضطراب و افسردگی مینماید.
هنگامیکه شخصی گرفتار اضطراب، ضعف و ناتوانی، بیهودگی و ترسشدید باشد به دفاعهای روانی غیرسازنده، ازجمله حسادت میپردازد. فردحسود، آنچه را که دیگری دارد میخواهد داشتهباشد و درعینحال آرزو میکند که طرف مقابل اصلا آن چیز را نداشته باشد تا او احساس رضایت کند؛ همسر علیآقا باحسادت نسبت بهخواهر همسرش از او غیبت میکند و او را بهباد انتقاد میگیرد. اگر او میتوانست به این نتیجهبرسد که افکار و اندیشههایش تاچه اندازه میتواند در موفقیت و پیشرفت و یا ناکامی و شکست او مؤثر باشد و یاد میگرفت که چگونه ذهن خود را از افکارمنفی تخلیهکند و بهجای آن احساسمنفی، بهتفکر مثبت بپردازد، بسیاریاز مشکلات زندگی وی برطرفمیشد. اگر او میتوانست با عزتنفس و اعتمادبهنفس و درک استعدادهای خود از موفقیتهای دیگران خوشحال شود و برای موفقشدن خود بهدرستی تلاشنماید، جایی برای آن جیغوفریاد باقینمیماند. او با احساسمنفی و انتقاد از دیگران همواره باترس و تردید، نگرانی و ناکامی بهسر میبرد. او، شاید نمیداند که حسادت سبب اضطراب و استرس دائمی فردحسود شده و او را از دیگران دور میسازد.
در اینجا بیمناسبت نخواهدبود تا به چند بیت از مثنوی مولوی درمورد حسادت اشارهشود. مولانا در دفتر اول میگوید:
ور حسد گـیـرد تـرا در ره گلـو در حسـد ابلیـس را بـاشـد غلو
کـو ز آدم ننگ دارد از حـسـد بـا سـعادت جنگ دارد از حـسد
عقبهای زین صعبتر در راه نیست ای خنک آنکش حسد همراه نیست
چون کنی بر بیحسد مکر و حسد زان حـسد دل را سیاهیها رسد
خاک شو مردان حـق را زیر پا خاک بر سر کن حسد را همچو ما
ازنظر اخلاقی نیز حسد، صفتی مذموم و نکوهیده است و درمقابل فضیلت میتوان آنرا رذیلت بهشمارآورد. در فرهنگفارسی حسود بهشخصی گفتهمیشود که زوال نعمت دیگری را آرزوکند. بسیاریاز اندیشمندان چنین صفتی را یکیاز بدترین احساساتعاطفی انسان دانستهاند که میتواند نقشی مخرب و ویرانگر داشته باشد و عشق را نابود سازد. حسادت صفتی است که با قراردادن فرد در دور باطل، زیانهای اجتماعی، معنوی و روانی به او واردمیکند و میتواند بسیارمخرب و آتشافروز باشد. بسیاریاز افرادحسود نسبتبه دارایی و استعداد و موفقیت دیگران حسادتمیکنند و درصورتی که برای آن اشخاص مشکلی پیشآید و یا حادثهای برایشان رخدهد، خوشحال میشوند. اینگونه افرادِ رشدنیافته و ناموفق، مسئولیت شکست و عدمموفقیت خود را نیز به دوش دیگران میاندازند و از شانس و اقبال خود گلایه میکنند. اگر افراد آموخته باشند که با عزتنفس و اعتمادبهنفس و کوشش و اراده میتوانند استعدادها و تواناییهای خود را بهمنصه ظهور برسانند و با تلاش و رفتارطبیعی کمبودهای خود را جبرانکنند و باور داشتهباشند که با حسدورزیدن نمیتوان مشکلات موجود را حلنمود، چارهای میاندیشند تا بتوانند حسادت را ازخود دورکنند.
مانند همیشه باتوجه بهمحدودیت جا در این نشریه، ناگزیزم درمقاله دیگری به جنبههای دیگر حسادت و آثارجسمی و روانی آن و نیز نقشخانواده و محیطهای آموزشی مانند کودکستان و دبستان درشکلگیری ریشه حسادت بپردازم و در اینجا به این بیت از غزل حضرتحافظ بسندهکنم که گفته است:
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
ثبت نظر