شماره ۱۲۱۸
دکتر مهدی نوری .F.R.C.P
در بخش نخست این مقاله اشارهشد (پزشکیامروز، ۱۲۱۵) که عزتنفس(Self-Esteem) یا حرمتنفس را میتوان اعتقاد به ارزشهای خویشتن و باورداشتن ارزشمندی خود و احساس خوب داشتن درمورد خود تعریف نمود. فردیکه عزتنفس دارد خود را باور میکند و با رضایتداشتن از خویشتن مثبت میاندیشد و چون به خودش احترام میگذارد و خودش را دوست دارد و بهخود عشقمیورزد، به دیگران نیز احتراممیگذارد و به عشق خودشکوفا رویمیآورد.
در بالاترین باور یعنی زمانیکه انسان نفس قدسی خود را ارجمند میدارد، این بیت مولوی تداعی میشود که گفته است:
همت عالی است در سرهای ما
از علی تا رب اعلا میرویم
بدیهی است که این عزتنفس ملکوتی یعنی باورداشتن شأن واقعی انسان، از عهده هرشخصی ساختهنیست و با نیازهای غیرقابل اشباع نفس آدمی میتوان به چنین مقام و موقعیت و منزلتی رسید. اندک اشخاصی هستند که با احساس خداوند در قلبخویش و داوری قلب خود، خویشتن واقعی خود را مییابند و برای هستی انسان ارج و احترام قائلند و ارجمندی نفس قدسی انسان را باوردارند. باوجود چنین اشخاصی میتوان ادعانمود که:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
ابراز مهر و محبت و دوستی بهخود و احساسرضایت از خود، بخش مهمی از شخصیت سالم و درحالکمال است. درواقع حرمتنفس که نمایانگر شخصیت و هویت انسان است را باید یک نیاز روانی و معنوی بهشمارآورد که ارزش آن مانند نیازهای حیاتی انسان میباشد. البته میگویند انسان بدون حرمتنفس نیز میتواند زنده بماند و با خوشی به زندگی ادامه دهد و شاید بیماری روانی نیز نداشته باشد. اما واقعیت این است که با زندگی کورکورانه، شخصیت انسان بهسویکمال نمیرود و شادکامی و رضایتخاطر بدون عزتنفس محقق نمیشود. با اسلوبهایعلمی و متداول روانپزشکی و داروهای کارآمد، میتوان بیماریهای نوروتیک و اختلالهایشخصیت را درمانکرد، اما با داروها نمیتوان به پرسشهای روان و رمز و راز زندگی پاسخداد و عزتروان تزریقنمود. در مراحل رشد آدمی، عوامل متعددی در شکلگیری شخصیت او نقشدارند و باید به نقش مجموعه پیچیدهای از اثر متقابل چندین عامل توجهداشت. هنگامیکه شخصیتکودک در مراحل گوناگون رشد بهدرستی شکلگرفته باشد، او می تواند در مرحله تغییر بهسوی خودشناسی و سازماندهی شیوةزندگی، از عزتنفس برخوردارگردد و خودش را بهخوبی و با دیدگاه مثبت ارزیابینماید و با باورداشتن ارزشهای خود و احترامگذاشتن به احساسهای خویش، برای دیگران نیز ارزش قائلشود و نسبتبه آنها مثبت بیاندیشد. پژوهشگران نقش پدر و مادر و کنشهای متقابل اعضایخانواده را در تشکیل شخصیت و رشد سالم آن بررسینموده و نشاندادهاند که یکیاز عوامل اساسیایجاد اعتمادبهنفس در کودک، شیوه درست تربیتی خانواده است. شخصیتانسان، از بدوتولد با نفوذ نیروهای شخصی و اجتماعی روی کودک شکلمیگیرد و تعارضات حاصل از روابط میان فردی در خانواده میتواند در نابهنجارشدن شخصیت کودک نقش داشته باشد. کودکی که در شرایط محرومیّتعاطفی، فقدان مهرمادری، اختلافات مداوم زناشویی، اعتیاد و بهطورکلی سالم نبودن محیط خانواده پرورش یابد، از ابراز وجود و درک و پذیرش واقعیت میترسد و با اندیشههای منفی، نمیتواند درآینده با دیگران تعامل و ارتباط سازنده داشتهباشد. چنین کودکی از حضور در جمع نگران و ناراحتمیشود و بهدلیل آنکه نتوانسته عزتنفس و اعتمادبهنفس کافی کسبکند هم رشد شخصیتی او مختلمیشود و هم با دستزدن به مکانیسمهای دفاعی بر مشکلات خود میافزاید. هنگامیکه انسان نتواند خودش را درککند و با خویشتنپذیری برای خودش اعتبار و حرمت قائل باشد و با دوستداشتن خودش احساس شایستگی نماید، نمیتواند با اعتمادبهنفس و تعادلشخصیت، اشتباهات و نارساییخود را بپذیرد. او همواره با سرزنش و انتقاد از دیگران درصدد تحقیر آنها برمیآید و ممکناست به سبب نگرانی و اضطراب و ترس و دلهره و عدمرضایت، نتواند با شادکامی زندگی نماید. انسان با داشتن چنین ویژگیهایی با دیگران همساز و همدلمیشود و با تعامل، روابطاجتماعی خود را ادامهمیدهد. اما اگر فرصتهای مناسب برای رشد شخصیت وجود داشته باشد، انسان میتواند خود را ارزیابیکند، نفس خود را ارجمند بداند، از مقایسه مداوم و نمرهدادن به دیگران پرهیزنماید و با ارزشقائلشدن برای نفسخود، جایگاه بلند انسانی خود را دریابد. دراینصورت او میتواند فردی بهنجار، کارآمد و با اعتمادبهنفس باشد. چنین شخصی از شکستهای زندگی نیز سرخورده و ناامید نگشته و اشتباهات و شکست خود را با اندیشة مثبت بررسیمیکند. او اشتباهات را واقعبینانه میپذیرد و با برنامهریزی عاقلانه، برای جبران شکست و ناکامی حاصله صادقانه تلاشمیکند.
اعتمادبهنفس(Self-confidence) پساز عزتنفس، یکی دیگراز نیازهای مهم شخصیتی انسان است و بخشیاز شخصیت انسان را شاملمیشود. افرادی اعتمادبهنفس را با عزتنفس مشابه و یکی میدانند. درحالیکه دامنة عزتنفس و حرمتنفس وسیعتراز دامنه اعتمادبهنفس است. این دو بایکدیگر مرتبطهستند اما دقیقاً شبیه بههمدیگر و یکی نیستند. اعتمادبهنفس مربوطبه عقیدة یک فرد نسبتبه تواناییها و استعدادهایش خواهد بود و عزتنفس بهمعنای داشتن احساس ارزشمندی و منزلت درمورد نفس خود است. پیشازاین به نقش خانواده در تشکیل و پرورش شخصیتکودک اشارهشد. مشخصگردید که اگر محیطخانواده نتواندشالودة شخصیتکودک را بهدرستی پیریزینموده و آنرا درجهت رشد و تکامل سالم و بهنجار هدایتنماید، نمیتوان برای آینده کودک عزتنفس و اعتمادبهنفس و رفتار بهنجار و سلامتشخصیت را انتظارداشت. اگر فرد از ابتدا در خانواده، هنر زندگیکردن را نیاموزد و یادنگیرد که چگونه خودش و دیگران را دوست داشته باشد و از زندگی لذتببرد، نمیتواند ارتباط عاطفی محکمی با دیگران برقرارنماید. چنین فردی نمیتواند نفسخود را محترم بشناسد، خود را دوستداشته باشد و بهخود عشقبورزد. او نمیتواند تفکرمثبت و سازنده داشتهباشد و به بلوغ واقعی برسد و حقیقت زندگی انسان را دریابد. اگر شخصیتفردی بهدرستی رشدنکند و فشارها و محرومیتها و عوامل متعدد زندگی مانع از شناختن خود او توسطخودش گردد، احتمالاً تا پایانعمر، خود را نمیشناسد و نمیتواند با حسّ خودشکوفایی و خویشکاری زندگیکند و شادی و نشاط و شادکامی واقعی را تجربهنماید.
همانطورکه اشارهشد یکیاز عوامل اساسی در ایجاد اعتمادبهنفس، شیوه درست تربیتی خانواده است. اگر خانواده نتواند در کودک خود عزتنفس کافی ایجادکند و او را برای اعتمادبهنفس داشتن هدایتنماید، کودک با انجام دفاعهایروانی همواره علت مشکلات خود را در دیگران جستجو نموده و با انتقاد و عیبجویی و نفی و تحقیر دیگران و میل مسلطشدن بر آنها، به راههای نادرست متوسلمیشود. درچنین شرایطی فرد نمیتواند با عزتنفس و اعتمادبهنفس کافی مسائل اجتماعی را حلوفصل نموده و مهر و عشق و عواطفدیگران را احساسکند.
تنبیه و روشهای سختگیرانه پدر و مادر، اعتمادبهنفس کودک را کاهشداده و از توان او در تصمیمگیریهایش در زندگیمیکاهد. پدر و مادرهایی که تلاشمیکنند به هرترتیب فرزند خود را مطیع بارآورند و با استمرار روش نادرست خود مانع از رشد اعتمادبهنفس در کودک خود شوند، نمیتوانند کودک امروز و بزرگسال آینده را با خودباوری و اعتمادبهنفس و نیروی حل مسائل اجتماعی تحویل جامعه دهند.
خودباوری یا اعتمادبهنفس یکیاز شرایط روحی است که شخص درآن بهدلیل تجربههای پیشین، به تواناییها و استعدادهای خود در انجام کارها بهطور موفقیتآمیز اعتماد و باوردارد. اعتمادِ به خویشتن یکیاز ویژگیهای شخصیت است که میتواند در رشد و پیشرفت و موفقیتهای فرد نقش بسیار مهمی داشته باشد. پژوهشگران نشاندادهاند برخلاف تصور پیشین که گمانمیرفت کودکان تا پیشاز رسیدن به سن ۷سالگی نمیتوانند احساس منفی یا مثبت نسبتبهخود داشتهباشند، اعتمادبهنفس کودکان تا سن ۵سالگی میتواند بهطورکامل شکلبگیرد و زمانیکه کودکان به ۵سالگی میرسند از احساس اعتمادبهنفس کافی برخوردارباشند. اگر پدرومادر از شیوه درست آموزشوپرورش و تأثیر آن در شخصیتکودک آگاه باشند، درهمان سالهای اولیه زندگی یعنی تا ۵سالگی، عزتنفس و اعتمادبهنفس در شخصیتکودک قواممیگیرد و کودک ضمناینکه خودش را باوردارد و ارزشهای خود را میشناسد و خــودش را دوسـت میدارد، میتـوانـد با دیگران نیز مهر و محبتوعشق مبادلهنموده و به رضایتخاطر حــقیـقی و مثبـتاندیـشی عادتنماید. ازسویدیـگر، اگر کــودک در سـالهای اولیه زنـدگی خود نتواند مهر و عشق و عواطف (بهویژهمادر) دیـگـران را احساسکند و یا بهعلت خشونت و سختگیری و انتقاد و بیمهری و محرومیّت و ناکامی و استرس و یا بهسبب حمایت افراطی خانواده و توجه بیشازحد به او، واکنشهایدفاعی، خودخواهی و خودشیفتگی، کجروی، ناسازگاری، یاغیگری و عدمرعایت خواستة دیگران در او نهادینه گردد، نخواهد توانست بهصورت انسانی بالغ، بزرگ، مسئول، مستقل و عاشق زندگیکند.
اگر پدر و یا مادر خودشان شخصیت خودخواه و خودمحور داشتهباشند، کودک نیز با الگوسازی از آنها خودخواهی و غرور و خودشیفتگی را در شخصیت خود جاسازی نموده و بهجایآنکه با واقعبینی و توجه به هدفانسانی رفتارکند و عشقومهر بگیرد و بدهد، زندگی خود و دیگران را تلخ و نفرتانگیز میسازد. کودکی که مراحل رشدشخصیت را با شیوة درست و سالم گذرانده باشد و با نهادینهشدن عزتنفس در او، از اعتمادبهنفس راستین بر خوردارشده باشد، بهخود و توانایی خود اطمینان و اعتماد دارد و در بزرگسالی همواره به عیبجویی و انتقاد از دیگران نمیپردازد، با پیشآمدن یک شکست ناامید نمیشود و برای آن شکست نیز به توجیه و دلیلتراشی روینمیآورد. شخصی که اعتمادبهنفس راستین دارد، ازاینکه موردانتقاد دیگران قرارگیرد ترسی بهدل راهنمیدهد و برای ناکامیها و شکستهای پیشآمده خود را سرزنشنمیکند و خود را با دیگران مقایسه نمینماید. او چون خود را باوردارد و از توانایی و قابلیت خود آگاه است، به تصمیمگیری خود اعتماددارد و راه را برای موفقیت بیشتر بازمیکند. اعتمادبهنفس واقعی در شخص سببمیگردد تا شخص نیاز افراطی به کمالگرایی نداشته باشد و درصدد تسلط بر دیگران برنیاید.
باید توجهداشت که ممکناست بسیاریاز افراد، حتی آنهایی که بهنظرمیرسد خوشبرخورد، شاد و صمیمیو موفق هستند، کمبود اعتمادبهنفس داشتهباشند. احتمالاً بسیاریاز آنها با نشاندادن اعتمادبهنفس غیرواقعی و کاذب، برمشکلات خود سرپوش میگذارند و با نوعی پررویی و حقبهجانب، ضعف اعتمادبهنفس خود را مخفی میسازند.
درایـنجا برایمثال میخواهم باتوجه به مطالبی که در کتاب: «نامه به پدر(Letter to His Father)»، نوشته کافکا آمدهاست، به نکاتی اشارهکنم که نشاندهد خانواده چه نقشی در ایجاد شخصیت و زندگی کودک خود دارد. کافکا دراین نامه (که هرگز به پدر داده نشد) به شیوةزندگی و نظام پدرسالاری و ایجاد رعب و وحشت در خانواده اعتراضمیکند و نشانمیدهد که این شیوةتربیتی، سبب یأسونومیدی و ترس و عدم اعتمادبهنفس میگردد.
فرانتسکافکا(Franz Kafka) درسال۱۸۸۳ میلادی در پراگ (جمهوریچک) متولدشد. او در رشتةحقوق تحصیل نمود و درکنار شغلی که در یک شرکتبیمه داشت، به نویسندگی نیز میپرداخت. پدرش مردی خشن و مستبد و مادرش نیز زنیمتعصب و عامی بود. خشونت و رفتارمستبدانه پدر و تعصب و ناآگاهی مادر که قادر به درک آرمانها و رویاهای بلندپروازانة فرزند نبود، دستبه دست یکدیگر دادند و محیطی ناامن و نامطلوب ایجادکردند که برای رشد سالم احساسات و عواطف فرزند سازنده نبود و اثر آن در تمامیعمر بر وجود کافکا سنگینی نمود. شرایط تربیتی و محیطخانواده، فرانتس جوان را بتدریج از زندگیواقعی دورنمود و شخصیتهای داستانهای او نیز با اندیشههای بدبینی و منفیگرایانه شکلگرفتند. شیوةتربیتی در خانوادة کافکا سببشده بود تا شخصیت فرانتس با کمرویی و خجالت و ترس و احساس ناامنی و عدم اعتمادبهنفس رشدکند و در زندگی شخصـی و زناشویـی نیز نتواند موفقباشد. کافکا کتـابهای زیادی نوشت که داستانهای مسخ (The Metamorphosis)، پـزشکدهـکده (A Country Doctor)، محاکمه(The Trial)، قصر(The Castle)، هنرمندگرسنگی(A Hunger Artist)، آمریکا(Amerika) و چندکتاب دیگر ازجمله آثار او میباشند. کافکا به دوستنزدیکخود ماکسبرود (Max Brod)، وصیتنمود تا تمامی آثار اورا نخواندهبسوزاند. خوشبختانه ماکسبرود این وصیت را اجرانکرد و بیشتر آثار کافکا را منتشرنمود. کافکا استعداد زیادی داشت اما متأسفانه با مرگ زودهنگام خود درسال۱۹۲۴میلادی، تمامی استعدادهایش شکوفانشد.
در بخشسوم این مبحث، به راهکارهای ایجاد اعتمادبهنفس و افزایش آن در شخص خواهمپرداخت و البته:
تورا بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کفگیرد و بینبوید
ثبت نظر