شماره ۱۲۲۲

دیدار با پزشکی دانشمند؛ پروفسور محمودلطفی

پزشکی امروز

دیدار با پزشکی دانشمند؛ پروفسور محمودلطفی

طبق معمول، قرارمان در ساعات اولیه صبح بود. درخیابان الوند، در میان هیاهوی همیشگی آنجا، موضوعی نظرم را جلب‌نمود، تابلوی نام ایشان که «محمودلطفی» هک‌شده بود. نه‌پیشوندی نه‌پسوندی، اصلا گویی تمام ویژگی‌های نیک در این نسل جمع شده‌است. به طبقۀ موردنظر که رسیدم، درمقابل درب به استقبالم آمدند.

سه شنبه 4 دی 1397 ساعت 9:31
مهندس اردوان سیف بهزاد ، سردبیر



مهندس اردوان سیف بهزاد :جناب پروفسور‌لطفی عزیز، بادرود و یک خسته‌نباشید خدمت شما، بابت این سال‌هایی که درجامعه پزشکی این مملکت زحمت کشیده‌اید، سخن را با معرفی خودتان آغاز نماییم، اگرچه که درجامعۀ پزشکان شناخته‌شده هستید.

پروفسور محمود لطفی: به‌نام ایزد یکتا، البته همه بشناسند که خوب است، به‌شرط اینکه خوب باشی و تو را بشناسند. من محمودلطفی، زادۀ بیرجند خراسان‌جنوبی هستم، استاد بازنشستۀ دانشگاه علوم‌پزشکی تهران و پرزیدنتICS شعبۀ ایران که مرکز آن در شیکاگو است. از سن ۸ سالگی قرآن‌خواندن را آغازنمودم تا ۲۲سالگی‌که به بررسی دیگر ادیان پرداختم تا خدای خودم و خود را بهتر بشناسم. از همان سن به پژوهش پرداختم و تمامی موضوعات را به دیدۀ شناسایی نگاه می‌کردم. به تهران که آمدم همزمان با تحصیل در دانشکدۀ‌پزشکی، در دبیرستان مدرس نیز تدریس را آغازکردم تا از لحاظ هزینه، برپدرم تحمیل نباشم. زمانی‌که انترن شدم، تدریس را به‌دلیل محدودیت‌های زمانی رهاکردم و دربخش روانشاد دکتر جهانگیروثوقی، رزیدنت جراحی شدم. تا این زمان به فکر جراحی نیفتاده بودم. به‌دلیل علاقه‌ام میدان بیشتری به من داده‌می‌شد و باتوجه به پیشینۀ تدریسی که داشتم و باتجربۀ سخنوری، برای دانشجویان گاهی صحبت می‌کردم و آموزش می‌دادم، کم‌کم جایگزین استادانی شدم که به سفر می‌رفتند و یکی‌از شیرین‌ترین خاطراتم، زمانی بود که وارد کلاس درس شدم و یکی‌از محصلان دبیرستانم، به‌نام دکتر مظفریان را در آنجا مشاهده‌نمودم. یکی‌از شانس‌هایی که در زندگی داشتم، این موضوع بود که در بخش‌های داخلی مرحوم استاد«دکتر مهدی‌آذر»، یکی‌از برجسته‌ترین استادان داخلی و بخش چشم‌پزشکی«پروفسور شمس» انترن بودم، زیرا در این بخش‌ها بسیارعلاقمند به‌کار بودم. دربخش دکتروثوقی موردتوجه ایشان قرارگرفتم و در بیمارستان کمک ایشان بودم و گاه در مطب ایشان یا بیمارستان درغیاب آقای دکتر، با اینکه استادان و معاونان ایشان نیز حضور داشتند، من به امور مربوط به دکتر می‌پرداختم. در آزمون پایانی دستیاری رزیدنتی، رتبۀ‌اول را کسب‌نموده و سپس در امتحان استادیاری نیز به رتبۀ‌اول رسیدم. پس‌از مدت‌کوتاهی به انگلستان رفتم. دربخش پروفسور کید سرافراز شدم که شاگرد ایشان باشم و پس‌از دوهفته به‌دلیل یک‌ عمل کیسۀ‌صفرایی که اصرارداشتم من انجام دهم تا کار مرا ببینند، به‌عنوان رژیستورار استخدام شدم. دستمزدی ۷ برابر ایران دریافت‌می‌کردم، در هفته ۵ شب کشیک بوده و سه‌شنبه‌ها نیز رییس درمانگاه و اتاق عمل بیمارستانی بودم که در آن مشغول بودم. پروفسور کید همچون پدر، دوست و استاد مرا پشتیبانی می‌کردند. بسیار سرافرازم که در ادامه از پروفســور رودنی اسمیـت بهره‌بردم و دربخش پروفسور‌ ول‌برن دربیمارستان Hammersmith مدتی مشغول به‌کار بودم. پس‌از بازگشت به‌ایران، مدتی دانشیار شدم و بسیارعلاقمند به‌خواندن، نوشتن و انتشار بودم و این موضوع را به تمامی همکاران پزشکم و در هر رده‌ای که باشند سفارش و توصیه‌می‌کنم که یکی‌از بهترین گام‌هایی که یک پزشک می‌تواند بردارد، بررسی، نوشتن و انتقادپذیربودن است که موجب پیشرفت دانش‌پزشکی و خود ما خواهدشد. با بسیاری از نشریات برون‌مرزی و درون‌مرزی گفتگو نموده و مقاله ارسال داشته‌ام، اما بسیارخرسندم که «هفته‌نامه پزشکی‌امروز» نامی هست که بنیانگذار آن«دکترفرخ سیف‌بهزاد» نازنین بوده و امروز نیز بسیار سرافرازم که در‌این تریبون‌آزاد گفتگویی داشته و برخی‌مواقع مطلبی بنگارم و مورد نقد همکاران قرارگیرم و حتی خود اینجانب درپی نوشته‌های ارزشمند «دکترعبدالحمید‌حسابی» که از بهترین‌های‌کشور هستند، توانسته‌ام مطلبی بنگارم و این موضوع را از اعماق وجودم می‌گویم؛ بسیار خوشحالم که با فرزند برومند شادروان «دکترسیف‌بهزاد» که بسیارپرتلاش و بسیار درستکار است، آن‌هم درکشوری که درستکاری‌نایاب می‌باشد، امروز در‌این محفل گفتگو‌دارم.

جناب استاد باتوجه به‌اینکه در‌ تاریخ‌کشورم بزرگانی بوده‌اند که برای این خاک خونِ‌دل‌هاخورده و زحمت کشیده‌اند، از شما خواهشمندم از نام‌هایی یادکنیم که کمتر به آنها پرداخته شده‌است.

از جملۀ اشخاصی که کمتر نامی از وی هست، «دکتر رسول بنکداریان» است، بسیار دانشمند و علاقمند به آموزش که همواره در همه‌جا نام ایشان را به نیکی یادمی‌کنم، از «دکترمهدی‌آذر» نیز می‌توان یادنمود که از خوشبختی‌های من این است که دورۀ انترنی را در‌بخش‌های بسیار باارزشی گذرانده‌ام که نخستین بخش آن با جناب استاد ارزشمند، «دکترمهدی‌آذر» بود. ایشان در آن زمان از بهترین‌های روزگار بود. بزرگی این مرد را با یک خاطرۀ جالب از ایشان توصیف‌نمایم؛ در بخش دکتر آذر بیماری با نام عباس‌آقایی بود که نشسته و درحال‌خوردن نان و انگور بود، از بدن او همانند باران و قطره‌قطره عرق سرازیر می‌شد، حال عباس‌آقا را پرسیدم و گفت:«خوبم»، گفتم حالا که دیر است، فردا از تو شرح‌حال خواهم‌گرفت. شرح حال‌گرفتن در بخش دکتر آذر الزامی بود و بسیار به این موضوع اهمیت می‌داد. صبح که آمدم شرح‌حال را بگیرم، عباس نبود. پرس‌وجو کردم، گفتند فوت‌کرده! بسیار ناراحت‌شدم، دکترآذر که آمدند، بلافاصله او را برای اتوپسی انتقال دادند. در زیرزمین درمانگاه، دکترآذر اتاقی برای اتوپسی درست‌کرده بود و پس‌از اتوپسی مشخص‌شد که ایشان یک سل‌پیشرفتۀ ریه از نوع «کاورنوس» داشته‌است که علت مرگ وی نیز همین بود.

البته شاید امروز بتوان گفت که اگر آب کافی و الکترولیت به بدن وی می‌رساندند، این عارضه پیش‌نمیامد. عنوان‌نمودن این موضوع شاید راحت باشد اما آن دوران شرایط خود را داشت. اتوپسی که دکتر آذر آن زمان انجام‌دادند در زمان خود بی‌نظیر بود، بارها و بارها با ساطور به‌سراغ وی می‌آمدند که چرا مردۀ آنها را اتوپسی نموده‌اند و باز این مرد از پا نمی‌نشست. آن زمان معمول نبود که رییس‌بخش چنین اقدامی نماید، مگر اینکه پزشکی‌قانونی این عمل را انجام‌دهد. به‌لحاظ مدیریت‌بخش و آموزش، دکترآذر به گردن‌من و جامعۀ‌پزشکی بسیار حق‌دارد.

از نام‌های دیگر«پروفسورشمس»و «دکترمسعودضرابی» در بخش چشم‌پزشکی و «دکترعلی‌جلالی» رییس درمانــگاه آنجا نیز از افراد با ارزش بودند.

دربخش دکتروثوقی نیز استادانی مانند دکترقاسمی و دکتر زند وکیلی حضور‌داشتند. پروفسور‌ رضا و دکترابراهیم‌سمیعی نیز از نمونه اندیشمندانی هستند که می‌توان نام‌برد. به‌یاد دارم روزی دکتر سمیعی، حکمی با سیزده‌شرط به من دادند که تمام رخدادهای آنجا و اتفاقات، پس‌از تایید من صورت پذیرد که این حکم وحشتناکی بود! درهمین‌حالت عادی رشک‌وحسد نسبت به من وجود داشت و این حکم دشمنی می‌آورد.

خاطره‌ای جالب که شاید مطابق با روزگار امروز ما باشد برایتان تعریف‌کنم، در انگلستان روزی پروفسورکید به مرخصی رفته‌بود و من را جایگزین خود نمود، آقایی با عصا و لنگان‌لنگان وارد مطب شد و متوجه‌شد که پزشک‌خودش نیست و پس‌از پرسش‌وپاسخ و بحث‌و‌مجادله با عصا به من حمله‌ور‌شد! در تمام‌مدتی که آنجا‌بودم، شخصی به‌عنوانNurse همواره همراه من بود، با همین هدف که نه شخصی به من آسیب‌رسانده و نه من آسیب‌برسانم. روی هوا عصا را گرفت و مانع این اتفاق‌گردید.

جناب پروفسور، مقاله‌ای داشتید در هفته‌نامه «پزشکی‌امروز» با نام «آسیب‌های‌پزشکی‌سنتی» که بسیار موردنقد قرارگرفتیم و بسیاری نیز از‌این مطلب دفاع‌کردند. شما بهتر‌می‌دانید که خود شخص «دکترفرخ‌سیف‌بهزاد» از پیشگامان درمان‌طبیعی و پیوسته درحال به‌روزنمودن خود پیرامون این علم بودند.خود شاهد‌ آن بودم به گونه‌ای به چهره بیمارانشان می‌نگریستند که گویی اسکن‌می‌کردند و تشخیصی‌ می‌دادند که نظیر‌نداشت و سپس تاحدممکن به ‌درمان‌طبیعی می‌پرداختند، حتی همچنان بیماران ایشان با من تماس‌گرفته و پیگیر برخی‌از ترکیب‌های گیاهی ایشان هستند که پیشتر تجویز‌نموده‌بودند. چندروز پیش یکی‌از دوستان برای من تعریف نمود که به‌شخصی که حتی نام خود را «دکترگیاهی» گذاشته بود مراجعه‌کرده و معجونی گرفته که هم‌جوش پاک می‌کند و هم‌لاغری به‌همراه دارد، خستگی را نیز رفع‌می‌کند. این دوست ما از این موضوع غافل هستند که درصد بالایی از بیمارانِ‌کبدی، از مصرف همین داروهای گیاهی به این عارضه دچار شدند. حال این موضوع را خواستم روشن‌نمایید و خط‌ مرزی میان پزشکان دانشی که زحمت‌کشیده و تحصیل علم نموده‌اند، با افراد سودجویی که اینگونه از مردم سواستفاده‌می‌نمایند مشخص‌کنید.

درمورد «پزشکی‌گیاهی» حتما می‌دانید که در برخی‌از کشورها، حتی چنین موضوعی برای تدریس دردانشگاه‌ها وجود دارد. به‌ویژه کشور هندوستان با پیشینه‌ای بسیاردور و از حدود ۶تا۷ هزارسال پیش، یا کشورچین. به‌همین دلیل«انوشیروان»، پزشک بزرگ خود یعنی«برزویه» را جهت پژوهش پیرامون گیاهی که می‌گفتند مرده را زنده می‌کند به هندوستان فرستاد. وی جستجوی بسیارنمود تا به پیرمردکهنسال و جهان‌دیده‌ای رسید. پیرمرد گفت آنچه که تو درپی آن‌هستی درکوهستان‌ها است، اما در دل انسان‌ها نیز وجود دارد. هیچ گیاهی نیست که مرده را زنده‌کند، اما انسانی هست که بتواند پیشگیری نماید! این شد که برزویه کتاب «کلیله‌ودمنه» را همراه خود آورد و یک‌فصل ‌نیز بدان اضافه نمود. در ایران همانطورکه اشاره‌نمودم ،«زرتشت» که پیامبر ایرانیان باستان بوده، هم گیاه‌شناس و هم‌پزشک بود. واژۀ طبیب به‌زبان عربی معنای جادوگر می‌دهد، اما کلمۀ پزشک همان معنای خود را دارد. درگذشته علمHerbal چه درمورد انسان‌ها و چه درمورد ستور از ارزش بالایی برخوردار بود، به ویژه هنگام جنگ که دامپزشکان از ارزش بالایی برخوردار بودند. امروزه من مخالف استفادۀ درمان با علم‌گیاهی نیستم، به‌شرطی که شخص دورۀ علم و دانش‌پزشکی را گذرانده باشد. بیماردیده ‌باشد. ازدستگاه درون‌وبیرون بیمار شناخت داشته باشد و ازهمه مهمتر، گیاه‌شناس باشد. به کتاب‌های بحار‌الانوار و الطب‌الکبیر و کتاب‌های پورسینا و ذخیرۀ‌خوارزمشاهی که بهترین مرجع در زمینۀ گیاه‌شناسی درجهان هستند ر‌جوع نماید. اطلاعات خود را به‌روز نماید. برخی‌ها نیز که می‌خواهند نشان‌دهند ازپزشکان جلوتر هستند، با تغییر در میزان گیاهان، تجویز را تغییرمی‌دهند که گرفتاری ایجادمی‌نماید. بسیاری‌از افرادی که برای لاغری مراجعه می‌نمایند، بعدها دچار مشکلات گوارشی می‌شوند که درمان آن بسیار دشوار است. حتی برخی‌از تجویزها نیز روی قلب اثرسوء می‌گذارد. اگر یک پزشک‌دانشی، معتقداست‌که پزشکی‌گیاهی بدین‌صورت نادرست است، حجامت‌کردن از ریشه اشتباه می‌باشد! هدف تقویت جایگاه خود نیست، هدف صورت‌پذیرفتن آن به‌‌طور علمی است.

ما امروزه موضوعی داریم به‌نام زالو انداختن که بازار بسیار پررونقی دارد.

اول باید بدانیم که زالو چه کار‌می‌کند؟ زالو محل را سوراخ‌کرده و شروع به مکش می‌نماید، پس‌از آغاز مکش جهت پیشگیری‌از لخته‌شدن خون، هیرودین به‌داخل خون واردمی‌نماید، دقیقا همان‌کاری که آسپرین انجام می‌دهد. زالو دربرخی از نقاط که اکیموز شدید بوده یا ضربه‌ای خورده و متورم‌شده تا حدی مؤثر است، اما به لحاظ علمی دارای ارزش نیست. زمانی اگر صورت می‌پذیرفت به‌این دلیل بود که روش دیگری وجود نداشت! نه زالو و نه حجامت اصلا مناسب‌نیستند!

استفادۀ مجدد از ابزار‌‌جراحی، نظرتان چیست؟

ببینید، ما پرورش‌یافتۀ زمانی هستیم که اصلا ابزار یک‌بار مصرف نبود؛ برای نمونه دستکش استریل بیاورند که ما خیالمان راحت باشد. آن زمان دستگاه را می‌جوشاندند. گان را و‌... را اتوکلاو می‌کردند، نخ‌جراحی را می‌جوشاندند. ما این دوران را گذرانیدیم.

ما تنها نسلی هستیم که هیچ‌گاه در هیچ‌دوره‌ای مشابه ما نخواهد بود، پیاده یا با قاطر و الاغ، فرسنگ‌ها را میان شهرها می‌پیمودیم، آب لوله‌کشی نداشتیم، یخ را می‌شکستیم تا وضو بگیریم، لباس وصله‌دار می‌پوشیدیم، حال‌همین«ما» موتورسوار شدیم، اتوبوس را دیدیم، هواپیما سوارشدیم و الان نیز که روی سطح کرۀ‌ماه فرود آمدیم. این مواردی‌که اشاره نمودم نه‌هست و نه‌خواهد بود که شخص چنین دورانی را بگذراند. در‌مورد ابزار‌جراحی نیز ما ابتدایی‌ترین ابزار را به‌کاربردیم. تا امروز که یک‌بارمصرف‌ها به بازار آمدند. تنها سود آن نیز در جیب تولیدکنندۀ آن است.

هنوز که هنوز است محلول‌های ضدعفونی‌کننده‌ای هستند که به راحتی کار پاکسازی را انجام‌دهند. ترس ما همواره از عفونت بیمار است، اگر خودمان تمیز باشیم و رعایت‌کنیم، این اتفاق نمی‌افتد.

جناب‌استاد در‌این روزها، با این آلودگی‌ها، فست‌فودها تا فشارهای‌عصبی، بیشترین میزان بیماری که در میان بیماران خود مشاهده‌می‌نمایید چیست؟

متاسفانه سرطان بیداد می‌کند و همگی می‌دانیم که دلیل خاصی ندارد، فقط زنجیره‌ای از عوامل سبب بروز آن می‌گردند که مهمترین آن«ژن» است. مواردبعدی سرخوردگی‌هاست. چرا در‌گذشته این حجم از سرطان نداشتیم؟ از‌بین‌رفتن امید، آلودگی محیط‌زیست و وجود «بنزن» که موجب آلودگی هواست! کاش می‌توانستیم مردم را به‌سمت ورزش‌و‌شادی سوق‌دهیم.

دغدغه این روزهای شما؟

ناگفتنی‌ها...

پزشکی‌امروز یا دیروز؟

قطعاً پزشکی‌امروز، باتوجه به این میزان پیشرفتی که در زمینه علم‌پزشکی صورت‌گرفته، برای مثال اگر کتابی می‌نوشتید، ممکن‌بود سال‌ها به‌طول بیانجامد تا کهنه شود، الان طوری است که روزانه ممکن‌است تغییر‌نماید.

جناب پروفسور، همواره پرسشی در ذهن من بوده و هست و از بیشتر اساتید فن این را پرسیده‌ام که چرا تا یک دوره‌ای ما دکتر آذر داشتیم، دکتر اقبال داشتیم، پروفسور عدل داشتیم و نسل پس‌از این بزرگان، دکتر بهادری‌ها، دکتر حسابی‌ها و دکتر فروزین‌ها و پرفسور لطفی داشتیم، اما این نسل آخر چرا پس‌از خودشان آن‌طور که باید و شاید شخصی را جایگزین خود ننموده‌اند. این فقط در زمینۀ پزشکی نیست، بلکه موسیقی، ادبیات، سینما، تئاتر و... نیز به این درد دچار هستند!

دو موضوع اینجا مطرح است؛ دلیل نخست این حجم از فشار اقتصادی است، برای نمونه پیش‌ترها با ۶۰۰تومان زندگی می‌چرخاندیم، اما امروزه میلیون‌ها لازم است. آسایش فکری بیشتر بود، این روزها دغدغه بسیار است. مورد بعدی اشتیاق خود دانشجو است که کم شده‌است.

«دکتر فرخ سیف‌بهزاد»

دوچیز همواره در نوشته‌های این مردِبزرگ نمود می‌کرد؛ روانشناسی که در مطالب وی وجود داشت و بسیاربسیار متنوع بود و بارِآموزنده داشت، دوم تخصص هومیوپاتی که ایشان داشتند و ارزشمند بود. جمع‌کردن بسیاری دانشمند، چه‌دیده و چه‌ندیده درزمان خودش و به یادگارگذاشتن «پزشکی‌امروز» که بسیار ارزشمند بود. ایشان در چاپ مقالات هیچ‌ترسی نداشت.

سخن آخر‌.‌.‌.

موضوعی که اشاره‌نشد، این است که شما امروز برای چه هدفی اینجا هستید؟ شما اینجا هستید تا آگاهی مردم را توسط شخصی که ازنظر شما آگاهی می‌دهد، بالا ببرید. ما کتاب خواندنمان پس‌از آمدن موبایل و تبلت از میان‌رفته! کتاب به آدم اندیشیدن یاد می‌دهد و آن زمان است که شما برجسته می‌شوید.

تعداد بازدید : 4529

ثبت نظر

ارسال