اگر به هرعلتی فاصلهی بین دو غذا رعایت نشود و معده قبل از این که تمام محتوای خود را تخلیه کرده باشد، به خوردن غذا بپردازیم دو اتفاق قابلبدیهی پیش خواهد آمد.
اول این که با ورود غذای جدید به داخل غذایی که درحال تبدیل به کیموس معدی است، چون وضعیت اسیدیتهی معده را تغییر میدهد، موجب پایین رفتن Ph کیموس حاصله و درنتیجه بازنشدن، دریچهی پیلور شده و تخلیهی معده را بهتعویق میاندازد که با ایجاد تأخیر در تخلیهی معده، احساسگرسنگی نیز دچار تأخیر میشود و اگر بخواهیم در ساعتی که بهطور معمول غذا میخوردیم بهصرف غذا بپردازیم، احساس خواهیم کرد که فاقد اشتهای کافی هستیم.
دوم این که درصورت ادامهی این نحوهی غذاخوردن که باید آنرا غذاخوردن از سر سیری نامید، با پرکردن مکرر معدهی خود، دچار حالتی خواهیم شد با نشانههای سنگینی سر معده، احساس بویگند از هوائی که از معده خارج میشود، بیخوابی و بالاخره احساس درد در شکم که آنرا سوءهاضمه و یا Dyspepsia میگویند. درتمام این مدت چون همواره با معدهای نیمه خالی به غذا خوردن ادامه دادهایم احساس مالش و گرسنگی مخصوصی در معـده خواهیم داشت که مـیخواهیم بازهم غذا بخوریم امـا میلمان نمیکشد.
حال بیایید و با انصاف کامل به فیزیولوژی هضم و جذب غذا توجه کنید و بیاندیشید که مگرنه این که شیرخوار هم یک انسان است اما انسانی کوچک که از نظر اعمال فیزیولوژیک بدن هیچ فرقی با آدمیان بالغ ندارد. خوب اگر تغذیهی مکرر با شیر را بههمان ترتیبی که در غذاخوردن غلط بالغان شرح داده شد ، درمورد شیرخوار نیز اعمال نماییم، آیا نباید انتظار داشته باشیم که عکسالعمل گوارشی او بهصورت بیقراری، گریه و احساس گرسنگی مداوم باشد و به قول مادران گرفتار این مقوله، سرش را دائم در جستجوی سینهی مادر به هرطرف برنگرداند و مدام به مکیدن انگشتانش مشغول نباشد؟ اگر مادر، این نشانه را دلیل بر گرسنگی شیرخوارش بداند و او را مجدداً به سینهاش بچسباند، خواهیم دید که بعداز لحظاتی مکیدن، سینهی مادر را پس میزند و دراینحال مادربزرگ ندا در میدهد که «نهنه، چونههای این بچه، جون کافی نداره تا سینه را خوب خالی کنه، بهتره چند دقیقه بعد دوباره شیرش بدی!؟» و این خود میشود یک سیکل معیوب بین شیرخوردن نابهجا و ایجاد دلدرد و گریـه و باز تـوسل به دادن شیر بیموقع و ادامـهی داستان تـا الی آخر... به نحوی که نـه والـدین یک شب را میتوانند با آرامش بخوابند و نه شیرخوار خواب کاملی را تجربه خواهد کرد.
کسانی که طرفدار شیردادن غیرساعتی میباشند خیلی عجیب است که تأکید میکنند تعداد تغذیهی شیرخوار باید بین 8تا12بار در24ساعت باشد و این دقیقا همان توصیهایست که آکادمی کودکان آمریکا و سازمانهای مسوول دیگر بر آن تأکید دارند.
خوب بااینترتیب چگونه آن دسته از همکارانیکه روش غیرساعتی را توصیه میفرمایند، میتوانند این تضمین را بدهند که این دفعات به 24نوبت و حتی بیشتر کشداده نشود.
دفعات شیردهی 8تا12 نوبت در 24ساعت، تأییدی است بر قبول زمان بین2تا3ساعتی که باید بین دو تغذیهی شیرخوار فاصله قائل شد تا شیرخوار دوران شیرخوارگیش را با آرامش و فارغ از دلدردهای وقت و بی وقت پشتسر بگذارد که در این صورت رشد بهتری نیز خواهد داشت چرا که وقتی شیر خوب هضم شود، بهخوبی نیز جذب میشود و دراینصورت است که با جذب بهتر، مقـدار مواد لازم برای امر رشد، بهتر در اختیار شیرخوار قرار میگیرد و نهایتاً به رشد متناسب او کمک خواهد کرد. علاوهبر آن، چون با رعایت نظم شیردهی خواب و آرامش شیرخوار بهتر میشود پس این مسأله نیز به رشد طبیعی او کمک خواهد کرد. از طرف دیگر تغذیهی منظم و ایجاد گرسنگی واقعی باعث میشود تا شیرخوار، پستان را با اشتیاق و ولع بیشتری بگیرد و با مکیدنهای قوی، سیگنالهای عصبی از پستانها به هیپوتالاموس رود و افزایش سریع میزان ترشح پرولاکتین را تا ده برابر معمول برساند. این پرولاکتین بهنوبهی خود روی پستانها عمل کرده و شیر را برای نوبت بعدی شیر دادن آماده میکند.
ثبت نظر